اردوان بیات؛
این جستاره پیشتر بصورت چکیدهای به زبان گفتار در اینستاگرام زامیاد استوری شده است.
شاید یادداشتِ نه به خودفریبی و ریا برای دوستان مذهبی ما جای پرسشی گذاشته باشد که چرا مخالف عزاداریِ خداناباور و ندانمگرا و مسیحی و غیرمسلمان هستیم
دلیل آن هرگز مخالفت با مذهب نیست، مذهب مسالهای شخصی است و هیچکس حق ندارد از کسی بپرسد و یا وادار به پاسخگویی در اینباره شود، من نه از کسی در این باره میپرسم و نه به کسی پاسخ میدهم، به هیچکس ربطی ندارد، تنها کسانی که گمان میکنند به آنها ربط دارد و حق چنین پرسشی را دارند، بیربطترینِ مردم یعنی بنیادگرایان هستند که بهزور میخواهند دیگران را به بهشت ببرند.
چراییِ نه به ریاکاری سادهاست، استواری پایههای مذهبزدگی و خرافهزدگی[1]؛
این گونه:
روضهخوان فردا خواهد گفت که خداناباوری آمده بود هیات تا نذری شفابخش امام حسین را بگیرد و در زمان بیماری دانهدانه برنج و لپه و سیبزمینیِ قیمه و عدس و کشمشِ عدسپلو را بخورد و درمان شود!
یا اینکه بگوید:
یک پدر مسیحی هیات آمد و برای ستمی که بر امام رفته بود، اشک ریخت. ساعتی نگذشت که پسرش که در مخالفت با کلیسا، در کلیسا شهید شده بود(!)، از کشورش تماس گرفت و با پدرش دربارهی امام سخن گفت و همه صدای پسرش را شنیدند!
یا مسائل خرافی دیگری که واقعا در منبرها و مجلسهای روضه گفته میشود و چهبسا سیلی از اشک روانه میکند! باور کنید که این چیزها هنوز هم از سوی عمومِ مردم، بدون کوچکترین شک و تردیدی پذیرفته میشود.
جامعهای که مذهبزده باشد، تنها به نماز، روزه، هیات و نمایش شعائر مذهبی نگاه میکند و اگر کسی به نمایش گذاشت، به دنبالش راه میافتد. غافل از اینکه شارلاتانها با خواندنِ چند آیه و روایت (که همین روایت، چندصدسال است که پدر جامعهی ما را درآورده) جنایتهایشان را به سادگی تفسیر و توجیه میکنند
مذهبزده نمیتواند کارشناسی و درستکاری آدمها را بشناسد، چون درستکاری را در ریش و چفیه و جای مهر و صف اول نماز بودن و آیه و روایت خواندن میداند، در صورتی که یزید و معاویه و عمروعاص و شمر و عمر سعد و ... را که بههیچروی نمیپذیرد و همواره نفرین میکند، بسیار بیشتر از جامعهی امروزیِ ما قرآن خواندهبودند و میفهمیدند
مذهبزدگی بهگونهای شگفتانگیز، سازگاریِ ریاکاران را بیشتر و بیشتر میکند و شرایط برای من و تو و کسانی که حالشان از ریاکاری و ظاهرسازی و مردمفریبی به هم میخورد، بدتر و بدتر میشود و ناخودآگاه، فرصتها تنها برای ریاکاران فراهم میشود، چون نیازی نیست کار خاصی انجام دهند، تنها باید ظاهر را نگهدارند و با اندک هوشی چند مغلطه و سفسطه بدانند و بهکار ببندند، پس ما بیزاران از ریاکاری یا از دور خارج میشویم یا وادار به آموختنِ فریبکاری؛ که دومی گرفتاریِ بزرگی برای یک جامعه است؛ چراکه میبینیم دانش و فن و شایستگی بهکار نمیآید و باید از کانالی بهنام ریاکاری کارمان را پیش ببریم.
از سوی دیگری نگاه کنیم:
اگر ضدمذهب بودن در جامعه مُد شود چه؟
احتمالا کارشناسبودن کنار میرود و تنها کسانی که نماز نمیخوانند و دین را انکار میکنند، مورد توجه جامعه قرار میگیرند
هماینک ضدمذهبزدگی بیشتر در فضای مجازی، و مذهبزدگی بیشتر در درون جامعه، رخ داده است.
جامعه، تنها من و تو نیستیم که ادعای اندیشیدن و فریبنخوردن داریم! فریب نخوردن کار سادهای نیست با اینهمه، حتا اگر همهی ما مُدعیان اندیشه، واقعا فریب نخوریم، رویهمرفته، شاید 20% جامعه باشیم، پس در اقلیت (کَمینه) هستیم. اگر خرافهپراکنیهایِ مذهبی و غیرمذهبیِ صداوسیما، مساجد، آیینهای قومی و بسیاری از صفحهها و کانالهای فضای مجازی را کنار بگذاریم و فاکتور بگیریم، در بهترین حالت، اثرگذاریِ ما در جامعه همان 20% است. با این وضعیت، این کشور راههای پیشرفتِ فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و حتا علمی را به کندی خواهد پیمود و چالشهای پیشرو، همچنان جلوتر از ما خواهند بود.
امیدوارم که مردم حوصلهی اندیشیدن به مسائل مهم فرهنگی، سیاسی و اجتماعی را پیدا کنند و در راستای دوری از ریاکاری و فریبکاری بکوشند.
ریاکاری، فرننگی (: فرهنگِ بدی) است که رهایی از آن بخش بزرگی از گرههای کور جامعهی ما را باز میکند. ریاکاری از همین تعارفاتِ «شما بفرماییدِ دم در» گرفته تا «کشیدنِ ضاد غَیرِالمَغــضـوب علیهم ولاالضــــّـــالیــــن» [که احتمالا کِــــشَنده، خود از گمراهان باشد!] را دربرمیگیرد
[1] خرافهزدگی، همیشه مذهبی نیست، گاهی قومی، گاهی ملی،
گاهی شبهعلمی(: چرندیات بیپایهای در زیر پوشش دانش و واژگان دانش)
و گاهی ضدعلمی (: چرندیات بیپایهای در سرزنشِ دانش و رد آن) است و از پیروی کورکورانه سرچشمه میگیرد.