من هنوز فکر نمیکنم که دوران بتپرستی در جهان به سر انجام رسیده باشد، و رسوخ آن تا بُن استخوان تکنوکرات های آمریکایی رسیده باشد. رقصنده در باد فضایی سرشار از تعلیق که دایره جنایی را به درام و رمانس می کشاند.
همیشه معتقدم سیستم های موجود در جهان بسیار باز هستند و افراد غریبه با آن سیستم، به راحتی می توانند به آن وارد شوند. حال تفاوتی ندارد که این سیستمِ حکومتیِ آمریکا باشد یا یک تجارتی در یک کشور عقب مانده...
اهمیت جایگاه زنان در جامعه غربی بشدت مورد توجه قرار گرفته اما با همه این وجود، جایی در دموکراسی برای آنها باز نمیشود این در حالیست که زنام تأثیر فوق العاده زیادی بر دموکراسی دارند.
برای نفوذ به سیستم، کافیست قلق مسیر را بیابید و براحتی به آنجا نفوذ کنید. جالب است که همیشه داستان های آمریکایی وانمود به خوب بودن بد ها می کنند، جایی که یک شرور قالتاق تبدیل می شود به یک فرشته نجات، و برای رسیدن به اهدافش حتی از مطالعات علمی و روانکاوی دریغ نمی کند و مسیر جدیدی را کشف می کند. و مدام بدنبال یافتن ارزش در میان کسانیست که با آنها زندگی میکند.
هر چند که معلوم نیست پروژه رقصنده در باد تا چه حد از پیش برنامه ریزی شده، اما چیزی که معلوم است مایکل تراوس (شرور خوب و شخصیت اصلی داستان) در سرهمبندی قضایا نقش راهبردی دارد و تا یکجایی هدف دارد و پس از آن صرفا برای انتقام گرفتن میجنگد. کتاب با اینکه در ۱۳۶۹ نوشته شده اما هنوز جای تامل و خواندن در عصر جدید را دارد...