ویرگول
ورودثبت نام
zohre_aalipour
zohre_aalipourبرای بهتر شدن تلاش می کنم:)
zohre_aalipour
zohre_aalipour
خواندن ۱ دقیقه·۵ ماه پیش

کاش تابستان باران ببارد


مقدمه

از صبح دیوانه‌ای درونم به این طرف و آن طرف می‌رود و می‌پرسد قرار است تابستان سه ماه طول بکشد و در این مدت باران نبارد؟

می‌میرم که... .

دلم می‌خواهد چشم روی هم می‌گذارم تابستان تمام شود، نه فقط به خاطر گرما، نه به خاطر روزهای طولانی، نه به خاطر شلوغی‌های تابستانه بلکه بیشتر به خاطر بارانی که در تابستان خودش را دریغ می‌کند.

واقعا تابستان باران نمی‌بارد و این موضوع آزارم می‌دهد، برای همین این تابستان بیشتر نوشته‌هایم را تحت عنوان این رؤیا می‌نویسم: «کاش تابستان باران ببارد.»


یک شعر از محمدابراهیم جعفری

محمد ابراهیم جعفری
محمد ابراهیم جعفری

بعد از جنگ، با چوبدستم

انجیرهای تازه را برای تو خواهم چید

با تو خواهم ماند

با تو خواهم خواند

و تو را در بهت آفتابی‌ات خواهم بوسید

اگر ابرها بگذارند.

پناه بر شعر:

توی خیالم محمد ابراهیم جعفری وقتی می‌خواسته شعری بنویسد، بیشتر شبیه یک نقاش بوده که تصویری خلق کند.

قلم‌ موها را برمی‌داشته و با نرمی و آرامش بوم را رنگ می‌زده. رنگ‌هایی که قلب سخت را نرم کند، پروانه‌های مرده را زنده‌کند و ستاره‌های تاریک را روشن کند.‌

روزهایی در زندگی‌ام است که به خودم می‌گویم: پناه ببر به شعر، صدا، کلمه، دیالوگ.

جست و جو می‌کنم‌... شعر می‌خوانم و البته بیشتر می‌شنوم.

شنیدن شعرهای محمدابراهیم جعفری با صدای خودش چیز دیگریست.

چند روز است که بین احساسات مختلف دست و پا می‌زنم، به خودم فرمان صبر و سکوت داده‌ام و فرمانپذیر بوده‌ام. حالا پشت این میز، میان کتاب‌های درسی و غیر درسی و برگه‌های کاهی برای تمرین نوشتن و ماژیک بلاتکلیف آبی و خودکاری که دیگر نمی‌نویسد، شعر می‌شنوم.

تابستانتمرین نوشتنشعر
۱۰
۳
zohre_aalipour
zohre_aalipour
برای بهتر شدن تلاش می کنم:)
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید