وقتی از مسیر اصلی زندگیت منحرف میشی؛ تحت تاثیر احساسات منفی قرار میگیری و کارایی رو انجام میدی که بدتر تو رو از راهی که داری میری منحرف میکنه و به تباهی میکشدت! مثل یه باتلاق میمونه ، دست و پا میزنی که خودتو نجات بدی اما بدتر تو رو سمت خودش میکشه.
این منفی بافیا اولش از یه حس منفی کوچیک شروع میشه اما رفته رفته گنده تر میشه و تبدیل میشه به سگ سیاه زندگی که هرجا بری باهات میاد و دست از سرت ور نمیداره! و اینکه این سگ سیاه قابلیت گنده شدن رو داره و میتونه اونقدری رشد کنه که نزاره جز اون چیز دیگه ای رو ببینی...! حس میکنی میتونی با فرار کردن از دستش خلاص بشی اما غافل ازینکه اون غریزه سگی داره و بیشتر دنبالت میوفته!
خب باید بهت بگم که این سگ سیاه هیچوقت محو نمیشه و همیشه کنارته! خودت میدونی که سگ ها خیلی وفادارن...!
اما راه مقابله باهاش چیه؟!
اینکه به عنوان یه موجود بی ارزش ببینیش که هر صدسال یبار یه نظر درست و منطقی تحویلت میده ، و فقط هست که حرف بزنه و تو در مقابلش باید یه گوشتو در و اون یکی رو دروازه کنی تا بتونی خودتو دوباره برسونی به مسیر اصلی زندگیت و ادامه اش بدی... !
نظر شما راجب این سگ سیاه چیه؟