Aghil·۱ سال پیشداستانک(1)سفره که جمع شد به سمت آشپزخانه رفتم. سرم را کمی به سمت عقب خم کردم طوری که مادرم را ببینم.+امشب ظرفا با من!نگاهم کرد و جلو تر آمد._نمی خواد…
Aghil·۱ سال پیشدلباختهبه سرعت خودش را به جلسه امتحان رساندم.بعد از پیدا کردن اسمش در لیست به سمت کلاسی که تایین شده بود رفت. قرار شد بعد امتحان منتظر کیان بماند.…
Aghil·۱ سال پیشعنوان را اینجا وارد کنید!ميگويند وقتى استادِ نقره کار، میخواهد نقره را صيقل دهد آن را داخل آتش نگه ميدارد اما چشم از نقره برنميدارد.تا زمانى نقره را در آتش نگه ميدا…
Aghil·۱ سال پیشلبخند...کلاس که تمام شد با بقیه خداحافظی کردم و از پله ها پایین آمدم. صدای باران آن قدر زیاد بود که مطمئن بودم به سر خیابان نرسیده کاملا خیس می شوم…
Aghil·۲ سال پیشعنوان را اینجا وارد کنید!پفیلای داغ را روی میز گذاشتم و صدایش زدمپیشنهاد فیلم دیدن را خودش دادبا ذوق به سمتم آمدمثل دختر بچه ها می خندید و باعث می شد من هم به خنده…
Aghil·۲ سال پیشواهمهخفگی دستانم را به سمت پنجره می کشدسرم را بیرون می برم و نفس جان داری به سمت ریه های سوراخ شده ام می فرستمنگاهم را از شکوفه های صورتی رنگ در…
Aghil·۲ سال پیشبرسد به دست...این روز ها تنها امید بعد از خدا شده است یک دوستدوستی که حتی در اتنهای سیاه چال رویاهایم او را نمی دیدمکسی که مدت ها جلو چشمانم بود و نبودکس…
Aghil·۲ سال پیشعنوان را اینجا وارد کنید!به سختی چشمانم را باز کردن. صدای زنگ موبایل همچنان در حال تخریب سلول های مغزی ام بود. برای پایان دادن به این شکنجه دستم را از زیر پتو در…
Aghil·۲ سال پیشعنوان را اینجا وارد کنید!بی حوصله تر از روز های دیگر به صندلی تکیه زده بودم. نگاهم به ساعت افتاد. عقربه ها به کندی حرکت می کردند. مغزم دیگر گنجایش حجم بیشتر اطلاعا…
Aghil·۲ سال پیشخیال...خورشید کش و قوسی به بدنش داد و خمیازه بلد بالایی کشید. به سمت ماه برگشت که حالا با ذوق پشت در اتاق به او می نگریست. بلاخره وقت تعویض شیفت…