نوشتههای من درباره مدیریت محصول براساس دانش و تجربهام از ایجاد و توسعه پروداکت در بازار اجتماعی باسلام است. اگر در بیزینسهایی غیر از Marketplace و Market Network فعالیت میکنید نوشتههای من را با احتیاط بخوانید!
خیلی مهم است بدانیم فیچری که لابلای ایدهها و تحقیقاتمان برای اجرا در اولویتهایمان قرار دادهایم روی کجا چه تاثیری میگذارد. از آن مهمتر اینکه آنقدر باید آگاه به هدفگذاری و تصمیمگیریمان باشیم که بتوانیم با شفافیت بالا و به سادگی دلیلمان را از تصمیم به اعضای تیممان ارائه دهیم.
یک فیچر محبوب این روزهای پلتفرمها را مثال بزنیم. برای مثال هدف از فیچر referral چه میتواند باشد؟ قاعدتا خلق یک موتور رشد از طریق جذب حداکثری کاربر با هزینه حداقلی جذب کاربر است.
وقتی هدف را تعیین میکنیم تقریبا همه چالشهای پیش رویمان را برداشتهایم. اول از همه چالشهایی از جنس مقاومت همتیمیهایمان در خلق یک فیچر که احتمالا در مسیر پروداکتیتان خیلی زیاد با آن مواجه میشوید. یا مثلا وقتی سوالها و چالشهایی از این دست که «جایزه هر کاربر از طریق دعوت چقدر است؟» پیش میآید با یک نیمنگاه به هدف میتوانیم به سوالمان پاسخ بدهیم. قطعا پاسخش این میشود اینکه «CAC فعلی کل پلتفرممان چقدر است؟ مجموع هزینههایی که فیچر «دعوت از دوستان» برای جذب یک کاربر جدید دارد باید nبرابر کمتر از CAC کل پلتفرم باشد.»
این یک مثال ساده برای اهمیت هدفگذاری برای هر توسعه یا بهبودی در پروداکت است.
شاید جالب باشد بدانید هر فیچر میتواند HOOK آنقدر قویای داشته باشد که خودش به تنهایی یک پلتفرم خلق کند. مثلا کیف پول یا اعتبارها در پلتفرمها به خودی خود میتوانند یک محصول مستقل باشند و بعنوان یک پروداکت مستقل توسعه داشته باشند. حتی میشود یک startup قوی بر پایه آن خلق کرد و امکانات حرفهایتری به آن اضافه بشود. فقط کافیست نسخه MVP فیچر شما HOOK کامل داشته باشد. در نوشته قبلیام در مورد HOOK توضیح دادهام.
از آنجایی که هر مدلی یک ارزش پیشنهادی برای کاربر دارد، قطعا فیچر شما مستقلا به عنوان یک «بچه پلتفرم» یک ارزش پیشنهادی برای کاربر خلق میکند. اگر بتوانید از ارزش پیشنهادیاش شفاف و کوتاه برای دیگران بگویید و بنویسید، ضمن عرض تبریک و شاد باش و خسته نباشید باید بگویم شما بخشی از تصمیمگیریتان روی انتخاب و تحلیل فیچر را درست انجام دادهاید.
باز هم برویم سراغ مثال؛ مثلا ارزش پیشنهادی فیچر کوپنساز در بیزینس «باسلام» این است که «غرفهدار فرصت بیشتری برای افزایش فروش، استقلال بیشتری در قیمتگذاریها و امکان بهتری برای ارائه خدمت به مشتریاش در قالب تخفیف، هدیه و تبلیغ دارد. مشتری هم با کوپنهای شخصیسازی شدهی غرفهدار انگیزه بیشتری خرید دارد».
یکی از دلایلی که نیاز است پروداکت منیجرها بیزینس مدل و کاربر نهایی را خوب درک کرده باشند و تسلط کامل روی آن داشته باشند همین بخش ماجراست. هر ایده پروداکتی جدید نیاز به تحلیلهای بیزینسی دارد. این تحلیلها به شما کمک میکند ریسک، هزینه و آورده توسعه پروداکتیتان را تا حد مناسبی پیشبینی کنید و برای چالشها و ریسکهای احتمالیاش برنامهریزی کنید. اگر بخواهم سادهتر برایتان بگویم هنر پروداکت منیجرها به دانستن ضرورت تولد یا مرگ یک فیچر است. میزان درک و تسلط آنها نسبت به بیزینس مدل و کاربران محصولشان آنقدر حیاتیست که میتواند روی حیات و مرگ بیزینس تاثیر بگذارد. در این باره در نوشتههای بعدیام بیشتر برایتان میگویم.
خب حالا برویم سراغ ادامه بحث؛ اگر این چند اتفاق نیفتاده و ایده پروداکتی جدیدی در ذهنتان شکل گرفته احتمالا فیچر یا توسعهتان اولویت بالایی در بیزینس ندارد و فقط پروداکتتان را تضعیف یا پیچیده کردهاید:
به تعبیر من در دو حالت کلی تصمیم به توسعه یا بهبودهای پروداکتی مجاز است:
۱. زمانی که بخش کوچک یا بزرگی از بیزینس یا پروداکت یا پلتفرمتان آتش گرفته
۲. زمانی که رشد ملموس و دیوانهواری در شاخصهای حیاتیتان حاصل نمیشود.
در حقیقت بخصوص برای استراتژیهای fastscaling و blitzscaling توسعههایی که نه آتشی را خاموش میکند و نه رشد عجیب و غریبی ایجاد میکند کاملا سلیقهایست و نتیجهاش پیچیده شدن پروداکتتان برای کاربر است.
پس زمان تصمیمگیری و اولویتبندی فیچرها حتما این دو سوال را از خودتان بپرسید: اگر این فیچر را توسعه یا بهبود دهم چه آتش شعلهورتری خاموش میشود؟ اگر این فیچر را توسعه یا بهبود دهم چه رشد دیوانهواری حاصل میشود؟ دقیقا براساس آتشسوزیها و رشدهای دیوانهوار میشود اولویتها را پیدا کرد.
گفتن مثالش طولانیست. سعی میکنم کوتاه در حد چند خط برایتان بگویم. زمانی که CAC جذب یوزرمان سر به فلک کشیده بود و هزینههای تبلیغات و از همه مهمتر هزینه نیروهایی که مسئولیت تبلیغ و جذب کاربر را به عهده داشتند و هزینه مدیریت و آزمون و خطا در تبلیغات buttle neck شده بود، و در همان بازه نرخ رشد شاخصهای حیاتیمان هم افت کرده بود، تصمیم به خلق یک موتور رشد پروداکتی گرفتیم و referral در باسلام متولد شد. اینکه چرا referral از بین سایر فیچرها برای این ماموریت انتخاب شد هم به دلیل آزمون و خطاهایی بود که از یک سال گذشته به صورت دستی روی آن انجام داده بودیم. به سرعت برق و باد یک تیم محصول مستقل ساختیم و referral اولویت یک آن زمانمان شد.
به این سادگیها نیست! اصلا فلسفه پیچیدگیهای مدیریت محصول همین نقطه است. پیشبینی تاثیر توسعهها را میشود به ۲ گروه تقسیم کرد:
۱. آنهایی که میشود براساس تحلیل دیتا پیشبینی کرد.
۲. آنهایی که دادهها هم جلویشان زانو میزنند.
باز هم یک مثال ملموس بزنیم. مثلا میخواهیم referral را خلق کنیم. باید از خودمان بپرسیم چه کسانی از referral استفاده میکنند؟ پاسخش میشود «آنهایی که باسلام را دوست دارند و آنهایی که برای خرید دنبال تخفیف و هدیه هستند». پس باید دل و رودهی دادههای مربوط به این دو گروه از کاربرانمان را استخراج کنیم و انواع و اقسام سوالات را برای رسیدن به این ۲ گروه کاربر طرح کنیم و برای پاسخ به آنها داده تحلیل و Visualize کنیم.
اما پیچیدهترین حالت! این مدل توسعهها برای بیزینسهای بالغ بسیار پرهزینه و ریسک محض است و باید بگویم این مدل تصمیمگیری و ریسکپذیری در دورهی scale مناسب حال بیزینس ما بوده. بگذارید از یکی از تصمیمهای بسیار غیرمنطقی و بسیار درستمان مثالی بزنم. تقریبا همه کسانی که میدانند Marketplace چیست میدانند خودش ذات پیچیدهای دارد و با هر توسعه، تجربه کاربری در محدوده خطر بیشتری قرار میگیرد. اینکه تصمیم بگیری چند توسعه از جنس Social به Marketplace اضافه کنی ریسک بسیار بالایی برایش پیشبینی میشود. اصلا چطور میشود قبل از چنین توسعهای میزان تاثیرش را روی بیزینس اندازه گرفت؟! باید بگویم خفنترین Data Scientistها را هم استخدام کنید نمیتوانید تاثیر چنین توسعهای را قبل از خلق آن، روی بیزینستان اندازه بگیرید. فقط میتوانید پروتوتایپ MVP داشته باشید، تست کنید و براساس تستهای تجربه کاربری، تحلیل داده و و از همه مهمتر مشاهداتتان، میزان ریسک، هزینه و آورده توسعهتان را پیشبینی کنید و نقشهتان را طرح کنید.
اینجاست که شم و شهود بیزینسی شما و تجربه و شناختی که از کاربرانتان دارید به دادتان میرسد و میتوانید بیش از آنکه به اعماق دادهها بروید از شهودتان استفاده کنید. و دقیقا همین نقاط است که وجه تمایز عجیبی بین پروداکت منیجرها، یوایکس دیزاینرها و متخصصین Tech رخنمایی میکند. درباره این تفاوتها در نوشتههای بعدیام بیشتر میگویم.
امیدوارم این نوشته برایتان مفید بوده باشد. با من در نوشتههای بعدیام همراه باشید :)