از آنجایی که از کتابهای برندهی جایزهی پولیتزر معمولا خاطره خوبی دارم، تصمیم گرفتم بروم سراغ دیگر برندگانش. یکی از آخرین برندهها - 2020 - که ترجمه هم شده بود "پسران نیکل" بود.
نویسنده این کتاب نویسنده کتاب "راه آهن زیرزمینی" هم هست که من چندان دوستش نداشتم و با یک وقفه سالانه توانستم تمامش کنم ولی باز هم خلاصه کتاب مجابم کرد که بخوانماش. کتاب داستان پسرانی است که به یک مرکز اصلاح و تربیت فرستاده شدهاند، که قطعا دنبال اصلاح نیست و در نوع خودش شکنجهگاهی محسوب میشود.
کتاب نسبت به راهآهن زیرزمینی و بعضی دیگر کتابهایی که با مسئله نژادی نوشته میشوند یک خوبی که دارد این است که مرزبندیاش بین سیاه و سفید آنقدر شدید نیست هر چند کتاب شخصیت سفید پوست مثبتی ندارد حداقل شخصیت سیاه پوست منفی دارد و من همینقدر را از کتابی که کلا شخصیتهای مثبت زیادی ندارد قبول میکنم.
خشونت تنها اهرمی است که به اندازه کافی برای جابهجا کردن جهان قدرت دارد.
کتاب ناراحتکننده است و این قضیه را از صفحات اولیه میفهمیم از انتها شروع میکند برمیگردد به آغاز و از آغاز تا انتها و همزمان از انتها را رها میکند. شیوهی روایتی که برای این داستان خوب از آب درآمده. کتاب اینقدر جذاب بود که سریع تمامش کنم( نسبتا کوتاه هم هست) و حرفهایی هم برای گفتن داشت مخصوصا در زمینه شخصیت ولی در نهایت به نظرم نتوانست از یک سطحی فراتر برود و دلیلش شاید کمکاریاش در زمینه شخصیتپردازی بود شخصیتهای خیلی خوبی که عالی نمیشدند. در زمینهی شخصیت منفی - جامعه - به نظرم در قسمتهای مدرسه قساوت آنقدر که باید و شاید خوب به تصویر کشیده نشده بود، یا جزییات کافی وجود نداشت یا توصیفات به اندازه کافی جاندار نبودند( البته من با این کتاب گریه کردم ولی خوب جایش بود قلبم بیشتر از اینها شرحه شرحه بشود.) در نهایت کتاب به اندازهی توقعاتم رضایت بخش بود و فرازی هم در پایانش داشت که انتظارش را نداشتم.
کتاب با سه ترجمه توی طاقچه بینهایت در دسترس است که من کتاب را با ترجمه سعید کلانی از نشر گویا خواندم چون نثرش را بیشتر دوست داشتم هرچند نسبت به ترجمهی دیگری که چک کردم پیچیدهتر بود. اگر چه از آنجایی که با متن اصلی چک نکردم نظری ندارم کدام ترجمه وفادارانهتر بوده است.