?خطر اسپویل ندارد
این فیلم، روایت زندگی یک «آدم سازمانی» است و نشان میدهد که سازمانها چگونه ما را در جهت نیازهای خود ترتبیت میکنند. روزهای اولی که تمام وقت جایی مشغول به کار شدیم را به یاد میآورید؟
گویی ذهنمان متوجه «روزمره ساختارمند» شده بود،
رفته رفته، شبها زودتر به رخت خواب رفتیم تا صبحها زودتر سر کار برسیم، سبک زندگیمان را تغییر دادیم تا فقط آخر هفتهها دورهمی بگیریم، برای بعد از سر کار هم برنامهریزی مشخصی نداشتیم مگر اینکه کلاس خاصی برویم و قبل از رفتن، هولهولکی تمارینش را انجام میدادیم و کم کم گشتن دنبال معنای زندگی را از یاد بردیم. نه تنها دیگر دنبالش نگشتیم بلکه احساس کردیم همین کارها معنای زندگی است دیگر! همه همینطور زندگی میکنند...
پیش از این نوعِ نگاه، زندگی به خودی خود مفهومی داشت که ما شغل و کار را برای «آن هدف والا و معنای خاص» به خدمت میگرفتیم،
اما همینطور که جلو رفت «شغل و کار» معنای اصلی زندگیمان شد.
حق هم داشتیم، ما برای این نوع «سبک پذیرش» سالها آموزش دیدهایم. و حالا سازمانها هم ما را در جهت «کارمند خوب» تربیت میکنند و از انواع تقویتها و تنبیههای مادی و غیرمادی بهره میبرند. در این مسیر بسیار هم باهوشاند.
مثلا؛ اگر شما در زندگی شخصی و خانوادگی همواره برای «مورد قبول واقع شدن» در تنش بودهاید، سازمان هم با همین الگو از شما میخواهد برایش تلاش کنید تا قبولتان کند و بعد از فتح قله اول و دریافت اولین تشویق که قسمتهای مهمی از زندگیتان جستوجویش کردید، راه به قلههای سختتر باز میشود. اما قلههایی که شما برای «سازمان» انجام میدهید تا «تنش شخصی خودتان» را برطرف کنید، از نیاز به تایید گرفتن بگیرید تا دریافت پولی که با آن قرار است در آینده کاری بکنید.
این فیلم، با یک کلیشه مشهور سینمایی، ما را متوجه گذر زمان و عمر میکند و به خوبی نشان میدهد که انسانها چطور به مرحلهای میرسند که حتی نمیداند «اگر چه کار کنند یعنی خوش گذراندهاند؟»
درحالی که مفهوم «لذت» در حافظه شخصیت اول فیلم زنده است.او با نگاه به گذشته میفهمد که چه چیزهایی معنای زندگیاش بودند، چگونه بدون نظم تحکیم شده، زندگی را لمس کرده است و حالا چطور باید از پس این نظمِ بتُنی جان به در ببرد و خودش را از زندگیای که از قبل همه چیزش برنامهریزی شده است، رها کند.
و زمانی که به نقطه عطف «فهمیدن» میرسیم به دنبال نشانههای شور زندگی میدویم. در طبیعت، در مناظر، در خانواده، در محیط کار و ... همه چیز معنایش متفاوت میشود.
و حالا که معنایی از درون برای زندگی شکل گرفت،
دیگر «نظم نمادین» نیست که زندگی ما را به جلو هل دهد،
بلکه اینبار فرمان نظمدهی دست ماست.
ماییم که معنا خلق میکنیم،
ماییم که زندگی میکنیم
و ماییم که میمیریم...
فیلم living حرفهای خودش را شفاف و خوب میزند. سری بهش بزنید.