معمولاً تجارب موفق کاری و شغلی به موارد گفته می شود که در زمان و مکان خاصی گرهی از کار باز کند. بدون شک خارج از آن موقعیت، کارایی و سودمندی ندارد. به عبارت دیگر کپیبرداری یا تکرار آن امری بی حاصل است.
بنابراین به نظر می رسد بیان تجارب موفق در حیطه مدیریت و مراقبت بالینی می تواند فقط منبعی الهام بخش باشد. شنیدن و خواندن تجربه های موفق می تواند تبدیل به نوعی الگوبرداری بشود. یعنی میتوان با تلفیق تجربه موفق با شرایط کنونی و به روز کردن آن، الگوی تازهای برای رفع مشکل خلق نمود. اگر گوش شنوا برای درک تجارب موفق داشته باشیم، حتماً ایده های جدید در ذهنمان تولید خواهد شد. ایده هایی که مشکل کنونی را حل یا ساده می کند.
به نظرم یکی از تجارب موفقم، نوشتن گزارش روزانه عملکرد مدیر خدمات پرستاری بود. خود را ملزم کرده بودم گزارش نویسی را در سطح مدیریت پرستاری اجرا کنم.
همه کارهایی که در طول شیفت انجام میدادم به صورت کتبی ثبت کرده و در اختیار سوپروایزرهای بالینی می گذاشتم. آنها می دانستند چه تصمیماتی گرفته ام؟ به چه کسانی چه چیزهایی گفته ام؟ در چه جلسه هایی شرکت کردم و حاصل آن چه بوده است؟
همین جریان سیال اطلاعات موجب شده بود که دفتر پرستاری ساختاری یکنواخت و ساده داشته باشد.
البته میدانید که نوشتن و صریح بودن تاوان سنگینی دارد. زیرا بسیاری از مواقع نمی توانستم از زیر بار آنچه نوشتهام شانه خالی کنم یا تفسیر دیگری به آن بدهم.
این کاری است که در مدیران جدید بیشتر می بینم. جمله ای را میگویند و چنان ماهرانه کلمات را می چینند که بتوان تفسیرهای گوناگون و چه بسا متضاد از آن استخراج کرد.