فیلمی بنام سقوط را نگاه کردم.
فیلم سقوط داستان دو دختر جوان صخره نورد بود که با هم به یک دکل تلویزیونی بسیار بلند در یک منطقه پرت رفتند. وقتی که بالای دکل رسیدند و عکس و فیلم های خودشان را برای به اشتراک گذاری در اینستاگرام تهیه کردند خواستند پایین بیایند اما نردبان کهنه و فرسوده کنده شد و به پایین افتاد و آن دو بالای آن برج گیر افتادند. برای کسانی که از ارتفاع می ترسند دیدن این صحنه های ساختگی آسان نیست. تصور اینکه این اتفاق برای خود آدم بیفتد بسیار ترسناک است.
از این پس داستان با حضور همین دو نفر و در بالای دکل ادامه یافت. آنها ترسیدند. تنها ماندند از گذشته شان حرف زدند راز هایشان را در میان گذاشتند. از مرگ و نابودی حرف زدند و چند روز ماندند. تلاش های آنها برای مطلع کردن دیگران از وضع شان بالاخره نتیجه داد و یک نفر نجات یافت و نفر دوم از دنیا رفت.
این داستان نشان داد که:
· انسان در موقعیت هایی که نزدیک به مرگ قرار دارد سعی می کند تمام درونش و آنچه را پنهان کرده است بیان کند.
· توهم هایی را خواهد داشت که به دلیل شرایط خاص می باشد.
· انسان در استرس های شدید گوهر درونی و رسالت خودش را کشف می کند.
· باید در اوج ناامیدی همچنان امیدوارانه نگریست.
· گاهی باید نترسید و به جلو رفت.