وقتی که مدیر بودم و به عنوان سرپرست تعداد زیادی از کارکنان وظایفی را به عهده داشتم، متوجه نکته زیر شدم.
آدم ها در خواسته هایشان تفاوت چندانی با هم نداشتند. آنچه آنها را متفاوت می کرد ترتیب و اولویت بندی خواسته ها و تمایلاتشان بود. برای همه کارمندان چیزهایی نظیر قدرت، پول، وجدان، اجتماع و معنویت ارزشمند بود.
این اولویت بندی و ترتیب خواسته ها بود که کارمندان را از هم جدا می کرد و هر کدام را در جایگاهی خاص قرار می داد. بعضی افرادی وجدانی و وظیفه شناس می شدند و بعضی هم بر عکس عمل می کردند.
اولویت بندی رایج که از عملکرد و گفته های کارکنان می شد حدس زد به شرح زیر بود: منافع شخصی، جلب رضایت رئیس، همکاران، سیستم و در نهایت جامعه.