نغمه ناجور سنگستان منم من
صحبت سرما و گرما ، زمستان و تابستان
من آن دلمرده رنگین پوش زمستان شهر
آن غریب آشنا که سوزاندندش در پس آجر به آجر این میدان ها
نام ها خواندند ، صداکردندم زیباروی افسانه ها
یک زن