agh57·۲ سال پیشهفت فصل ۱۳فصل دوم- پسربحران خیلی زیاد شده بود. مغولان همه جا بودند. راه را با هر چه می توانستیم بر آن ها می بستیم. خیلی سخت و نفس گیر شده بود. راه به…
agh57·۲ سال پیشهفت فصل ۱۲فصل دوم- پسرمغولان تمام تلاش خود را می کردند تا از دیوار های شهر بالا بیایند اما به محض آمدن، غافلگیر می شدند. اما این هم حدی داشت و بالاخر…
agh57·۲ سال پیشهفت فصل-۱۰فصل سوم-بهرامسربازان خیلی زیاد بودند. آنقدر که حتی با وجود این تا رسیدنشان به دروازه های شهر چیز زیادی نمانده بود، انتهای صف هایشان دیده نم…
agh57·۲ سال پیشهفت فصل-۹فصل دوم - پسرمردم در تکاپو بودند و همه چیز را برای دفاع به کار می بردند. از سنگ ها و چوب ها که بر بالای دیوار ها و برج و باروهای شهر می برد…
agh57·۲ سال پیشهفت فصل - ۸فصل سوم-بهرامبعد از شنیدن خبر حمله مغولان، هم و غمم شد مادر پیرم؛ اینکه الان چه بر سر او می آید و باید چه کنم؟ به فکرم زد که او را با عده ا…
agh57·۲ سال پیشهفت فصل-۶داستانی از تنهای یک مرد در تنهایی تاریخ... خیال من شاید، رهایی فریاد های اسیر خیلی ها در مجرای تاریخ باشد...
agh57·۲ سال پیشهفت فصل-۵فصل دوم-پسروالی در حالی که مزاجش از بیداری بی موقع تلخ شده بود، از موسی پرسید: چی شده که این موقع شب اومدی من رو از خواب بلند کردی؟موسی گوی…