قسمت قبل را اینجا بخوانید.
از ایستگاه مترو چیتگر خارج میشود، به سمت ایستگاه تاکسی در حال حرکت است.
...
»»»تماس دریافتی از زهرا گلملکی«««
+بَلو؟
-سلاام سلاام
+سلام گلی، چطوری؟
-بَلو چیه؟ یعنی چی آخه بَلو؟
+چطوری؟ رهاش کن، چطوری؟
-چی؟ خوبم، تو خوبی؟
-کجایی؟
+من بیرونم، تو خیابونم یعنی..
-اها نمیتونی حرف بزنی؟
+چرا، ببین نیم ساعت دیگه میتونی زنگ بزنی؟یه ربع، یه ربع دیگه.
-باشه ..
+ببخشید، فعلا
-خدافظ
+قربانت خدانگهدار.
به سمت تاکسی میرود،
+آقا دریاچه میری؟
-ماشین پشتی.
+آقا دریاچه؟
_بشین بریم.
صندلی پشت راننده نشسته، از راننده خواهش میکند شیشه را بالا دهد.
»»»تماس دریافتی از موسی کاشفی پیام«««
+سلام موسی جان
-سلاام چطوری برادر؟
+قربانت، جانم؟
-کجایی؟
+من اومدم سمت غرب، یه کار کوچیک دارم اونو...
-آتنا؟
+چی؟
-میگم مسألهی آتناس؟
-آره، یه صحبتی باید کنم. من شام نمیرسم موسی جان، خودت یکاریش بکن شرمنده.
-رواله برادر رواله، خوش بگذره.
+خدانگهدار.
گوشی را قطع میکند، زیر لب میگوید:
+حتما خوش میگذره.
+آقا خدمت شما، من همینجا پیاده میشم.
پیاده میشود. به آتنا زنگ میزند.
+من ۸ مین دیگه زیر چرخوفلکم.
-سلام، من منتظرم.
گوشی را قطع میکند و میگذارد در حالت پرواز. بدون اینکه سرعتش را بیشتر کند وارد پارک میشود و به طرف محل قرار حرکت میکند. بعد از ۷ دقیقه میرسد. سلام میکند، بدون دست دادن بدون خوش و بش. آتنا متوجه برخورد سردش میشود.
+یکم راه بریم.
-باشه.
-خوبی؟
+هعی .. ای بابا..
-سیگار داری؟
سیگاری روشن میکند، پک اول را میزند و به آتنا میدهد.
+بشینیم.
-بشینیم.
-خوب نیستی، چت شده؟
سیگار را از آتنا میگیرد.
+ببین..
-حرف نزن حرف نزن
چشمان آتنا اشکآلود میشود.
-هیچی نگو باشه؟ اصلا پاشو بریم، اگه کاری کردم ببخشید باشه؟ مهم نیس مگه نه؟
+ببین آت..
-میدونستم، ما زنگ میزدیم سلام میکردیم، ما همو میدیدیم بغل میکردیم، ما واسه دیدنه هم دلیل نمیخاستیم..
اشک از چشمان آتنا سرازیر میشود.
-میدونستم یه چیزی شده یه چیزی میخای بگی..
دستهای آتنا را میگیرد، در چشمانش زل میزند، آتنا صورتش را بر میگرداند.
+ببین آتنا، دلیلش الان مهم نیس، یه مدت باید همو نبینیم.
سر آتنا را به سینه اش میکشد، دستانش را رها میکند، میرود.
...
...
گوشی را برمیدارد. از حالت پرواز خارج میکند.درخواست تپسی میکند، ۱۴۰۰۰تومان، قبول میشود، پراید سفید، علی عظیمی، جوانی است با چشمهای درشت.چند پیام پشت هم. تماس از دست رفته از گلی. سوار میشود، صندلی عقب.
-داداش ولیعصر میرفتی؟
یادش میافتد ناخواسته مقصد را خوابگاه انتخاب کرده.
+بله بیزحمت
-مسیر هر روزته؟
+جان؟
-میگم، میشناسی؟ که تو ترافیک نافتیم!
در آینه نگاه میکند.
+نه نمیشناسم.
-اگه موزیک اذیت میکنه کمش کنم؟
+نه مسأله ای نیس.
-چون تنظیمش کردم رو باندای عقب..
میخندد..
+نگهدار بیام جلو.
پیاده میشود در صندلی جلو مینشیند.
+آقا جان من الان یه سیگار روشن کنم به جایی بر م..
-دوتا روشن کن توکه داری روشن میکنی
قهقهه ای میزند و سیگار روشن میکند..
...
...
آدم تنها که میشود با همه گرم میگیرد.
...
ادامه دارد..