در دل کوهستانی مه آلود، شهری بود که نقشهاش را روی جی پی اس پیدا نمیکردی.
شهر «آرام روها ».
در این شهر مردم با آرامش و تواضع راه میرفتند و ماشینها به محض دیدن خطوط عابر پیاده با ادب ایست میکردند.!!
در این شهر اگر پایت را روی خط عابر میگذاشتی ماشینها آرام و بیصدا متوقف میشدند. رانندهها لبخند میزدند و با اشاره دعوتت میکردند ، تا عبور کنی .روزی دختری به نام« ندا» ، از شهری شلوغ و پرهیاهو، با دلی خسته به شهر« آرام رو» آمد.
«ندا » مدتها روی خطوط عابر پیاده می ایستاد و باور نمی کرد که ماشین ها برای او توقف کردند.!
چطور میشود ماشینها بدون توقف و بدون منت و بدون دعوا ، آن هم بدون سرعت ،روی خطوط عابر برای ما بایستند.
و نگاه پر از شگفتی« ندا »در میان چشمان صبور رانندهها جا می ماند.
در «آرام رو» ،ماشینها نه بو غ میزدند و نه سبقت میگرفتند.!!
رنگ سفید خطوط عابر پیاده شده بود نشانهای از پیمان دوستی بین مردم .!!
ندا دوست داشت همیشه در آن شهر بماند. چون انسانهای صبور و محترمی که برای رانندگی عجلهای نداشتند و صبوری میکردند وبرای هم نوع خود ارزش قایل بودند ، حتماً همانهایی هستند که برای ساختن یک شهر زیبا لازم و کافی هستند.
