ویرگول
ورودثبت نام
احمد سبحانی
احمد سبحانی
خواندن ۲ دقیقه·۵ سال پیش

نامه ای به وطنم خراسان


آموزش رقص خراسانی در آمریکا
آموزش رقص خراسانی در آمریکا

هنوز هم بعد از بیست و چند سال بالیدن در خاکت ارزشت را نمیدانم ولی تو چه بزرگ سخاوتمند بودی که در تمام این سالها پروراندی و زخمت زدند، پروراندی و ترکت کردند پروراندی و نادیده ات گرفتند. آن علمایی که در خاک رشد کردند، آن دانشمندانی که بر بالینت پروراندی و همانها رحل اقامت در جای جای این کره خاکی پهن کردند و تو را به کل فراموش کردند و بدتر از آن انکارت کردند انگار که نبودی انگار که نیستی ولی تو هنوز هم ناامید نشدی هنوز هم همانقدر سخاوتمندی هنوز هم همانقدر بلند بالا.

چه میدانند این پیامبران دروغین عصر آزادی که تمدن چیست وقتی که حتی در بعید ترین رویاهایشان هم تمدن باشکوه نیشابور و توس و سمرقند و بلخ و خوارزم و بخارای تو را هم نمیبینند و چه کرد با تو وحشیانه حمله مغول که هنوز پس از 8 قرن کمر راست نکرده ای. آن تهی مغزانی که کتابخانه ها و عمارت های شکوهمندت را ویران کردند تا به جایش گندم بکارند و چه ساده بشر همواره معرفت را فدای معیشت می کند.

ولی کماکان همانجایی همچنان با صلابت همچنان استوار، قدت خمیده است و رنجور از بدسگالی حق هم داری روزگاری تورا با ابریشم و فیروزه و فرش و پهلوانان و شاعران و دانشمندانت میشناختند اما امروز نشانی از آن عظمت تاریخیت نیست. اجانب کالبدت را چند پاره کردند و چونان گرگان درنده خو به همین نیز رحم نکردند حال تکه هایت در چند کشور مختلف پراکنده است. به راستی از چه ترس داشتند که تکه تکه هایت را اینگونه از یکدیگر جدا انداختند؟ آیا گمان کردند غیرت خراسانی را با اینکار کشته اند؟ آه چه باطل خیالی که گمان کند خونی که از خاک تو قوت میگیرد غیرتش را به حراج میگذارد خونی که در بدن مغول های وحشی تزریق شد و آنان را متمدن کرد. به راستی چه دُر گرانبهایی در خاکت نهان کرده ای که اینگونه جادو میکنی؟

حال که دیری است از تو دور افتاده ام حال که دیری است هوایت را تنفس نمی کنم بیش از پیش دلم هوایت را کرده است. دلم می خواهد دوباره در تابستان های داغ دل به جاده های بی انتهایت بزنم از کوه های هزار مسجدت، از کلات باشکوه نادرت، از کشتزارهای بی انتهای قوچان و چنارانت، از گردو فروش های فاروجت از بازارهای نیشابورت، از گرمای قائناتت از سرمای روح فزای بجنوردت از کنار عشایر کردت عبور کنم و همه را ببینم و دیگربار خود را در تو و با تو بیابم. تا ببینی که اگرچه در کنارت نیستم اما همواره به یادت خواهم بود. چرا که تو بودی که مرا به من شناساندی تو بودی که از من، منن ساختی نه تنها از من بلکه از ما از تمام ما از تمام خراسانی ها فارغ از دین و زبان و نژاد و کشور و ملیت. به امید روزی که باز هم نگین انگشتر جهان شوی.


ای کهن وطن سپاس که همچنان منبع الهام منی و گرانتر سپاس از آن خداست که مرا در دامان تو قرار داد تویی که به من مام آرمانم را شناساندی. آری تو وطن منی و ایران آرمان من.



https://virgool.io/@ahmadso/%D8%AE%D8%A7%D9%88%DB%8C%D8%B1-%DA%A9%D8%B1%D9%85%D9%86%D8%AA-%DA%A9%DB%8C%D8%B3%D8%AA-%D9%86%DA%AF%D8%A7%D9%87%DB%8C-%D8%B1%DB%8C%D8%B4%D9%87-%DB%8C%D8%A7%D8%A8%D8%A7%D9%86%D9%87-%D8%A8%D9%87-%DB%8C%DA%A9-%D9%85%D8%B9%D9%85%D8%A7%DB%8C-%D8%AA%D8%A7%D8%B2%D9%87-%DA%A9%D8%B4%D9%81-%D8%B4%D8%AF%D9%87-%D8%B7%D9%86%D8%B2-pnbbjtbt2ajq


خراسانپیشرفتوطنآرمان
"کمربندها را محکم ببندید و دامن همت بر کمر زنید که به دست آوردن ارزشهای والا با خوشگذرانی میسر نیست" امیرالمومنین (ع) -----------------------وبسایت:‌ finsoph.ir
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید