قضیه آشنایی من با فوتبال مثل خیلیای دیگه برمیگرده به جام جهانی 2002 دلیلش هم ساده اس چون اون زمان بازی ها ظهر پخش میشد و ما که بچه بودیم میتونستیم راحت ببینیم در حالیکه اکثر فوتبال های اروپایی اخرشب پخش میشد و وقت خواب بود. سال 2002 طرفدارهای فوتبال توی ایران یا طرفدار برزیل بودن یا آلمان، البته یه عده هم طرفدار فرانسه بودن که خیلی زود حذف شد. انتخاب این تیم ها هم واسه این بود: برزیلی ها که خوره فوتبال بودن، فرانسه سال قبل قهرمان شده بود و تیم خیلی خوبی داشت المان هم که خیلی از بازیکنا ایرانی توی کشورش بازی میکردن و تلویزیون بازی های بوندسلیگا رو زیاد پخش زنده میذاشت.
من خیلی زیدان رو دوست داشتم خصوصا اینکه چند ماه قبل اون گل قشنگش به لورکوزن رو توی فینال گلاسکو برای رئال زده بود. منم شده بودم طرفدار دو اتیشه زیدان و رئال.
باید اعتراف کنم قبل از اون جام جهانی اصلا نمیدونستم فوتبال چیه فقط میدونستم یه توپی هست باید بهش لگد بزنی اما بعد از اون دیگه شدم یک دیوونه ی فوتبال.
خوب اون زمان من نه پول داشتم که برم و مجله فوتبالی بخرم و نه اینترنت مثل امروز فراگیر شده بود ینی هیچکس نداشت. کاملا ایزوله بودیم. اما یک قابلیت خیلی خوبی روی بعضی تلویزیون های جدید بود به اسم تله تکست که با یک دکمه میتونستی اطلاعات خوبی رو کسب کنی. یه چیزی توی مایه های اینترنت خودمون ولی خیلی محدودتر. خلاصه کار من بعد از مدرسه این بود که صفحه های این تله تکست رو بالا پایین کنم و هرجور اطلاعات فوتبالی رو که میتونم بخونم.
بعد از انتخاب تیم ملی و باشگاهی اروپا نوبت این شد که توی ایران هم یک تیم رو انتخاب کنم. یادمه روز دربی داداشم اومد بهم گفت قرمزی یا آبی؟ من که اصلا نمیدونستم یعنی چی؟ گفتم حتما قراره بعدش دوباره دعوا بشه گفتم قرمزم مثلا میخوای چه غلطی بکنی؟ گفت خیلی خوب تو پرسپولیس من استقلال. به همین سادگی. میتونم بگم نود و نه درصد طرفدارهای دو اتیشه ی این دو تیم با یه همچین سازوکاری طرفدار این دو تیم شدن هیچکس ننشسته بگه خوب این تیم فلان عقبه رو داره اینقدر قهرمان شده یا این یکی تیم این تاریخچه رو داره. اصلا و ابدا. دلیل این که پرسپولیس بیشتر طرفدار داره هم اینه که توی اسمش هم پرس داره هم پلیس دیگه یک پسر بچه از خدا چی میخواد جز اینکه تیمش هم پرس میکنه هم پلیسه؟؟ البته من دیگه طرفدار دو اتیشه پرسپولیس نیستم اما همچنان طرفدار دو آتیشه رئالم.
خلاصه اون جام جهانی گذشت و منم بیشتر به فوتبال علاقه مند شدم. یک زمین بزرگ نزدیک خونه ی ما بود که البته خاکی بود خاکی که چه عرض کنم سنگلاخی بود و چون بزرگ بود به جز مواقعی که تعداد زیاد بود نمیشد بریم اون تو بازی کنیم. یک مشکل دیگه ای هم که داشت این بود که توی زمین خار بود و میخوردی زمین نصف بدنت رنده میشد. مورد داشتیم طرف رو گل یاسمن از خانوادش تحویل گرفتیم کاکتوس بهشون تحویل دادیم. از اون زمین یک بازی خاطره انگیز یادمه که اتفاقا بعد از قهرمانی برزیل جلوی آلمان ترتیب داده شد. طرفدارهای آلمان که برادرم جزو اونها بود برای انتقام شکست و اعاده حیثیت اومده بودن توی میدون و طرفدارهای برزیل که من جزو اونها بودم با انگیزه ی بالایی که از قهرمانی داشتیم میخواستیم ارزش هامون رو توی زمین بازی هم نشون بدیم و ثابت کنیم ادامه دهنده ی به حق راه اونهاییم. خلاصه توی اون بازی، عطش انتقام آلمان ها نتونست بر انگیزه ی بالای برزیلی ها غلبه کنه. بچه ها توی اون بازی جوری دریبل میزدن که حتی اگه خود گارنیشا و سوکراتیس و پله و زیکو و رونالدینهو و ریوالدو هم بین ما بودن مجبور بودن از روی نیمکت بازی رو دنبال کنن. البته اونور هم دروازه بانی داشتن (همونی که گفتم کاکتوس برگشت خونه) که با تاثیر گرفتن از اولی کان چنان شیرجه هایی روی این خار و خاشاک میزد که خود اولیور کان روی چمن صاف آلیانز جرات نمیکرد اونطوری شیرجه بزنه.
به هرحال ما اون بازی حماسی رو بردیم و این شروعی شد بر ماجرای زندگی فوتبالی من. اما متاسفانه توی اون دوران نه پرسپولیس پیشرفت چشمگیری داشت و نه رئال مادرید قهرمانی مهمی بدست میاورد منم که باید از این دوتا تیم انرژی میگرفتم، هرروز در رخوت بیشتری فرو میرفتم.
تا اینکه جام جهانی 2006 آلمان شروع شد. داداشم دیگه گفت این دفعه نوبت ماست که برنده بشیم بازی ها توی آلمانه قطعا آلمان قهرمانه و از اینجور حرفا. منم که از سر اجبار برزیل رو دوباره انتخاب کردم اما ته دلم میدونستم چیزی نمیشه. هم بازیکن هاش هم مربیش مثل اون جام جهانی قبل نبودن بازی هایی هم که میکردن زیاد قشنگ نبود. وقتی هم که به فرانسه باختن به جای اینکه ناراحت بشم سریع سوئیچ کردم رو فرانسه و هرگونه ارتباطم رو با برزیل از بیخ و بن انکار کردم. اما بعد از دیدن بازی زیدان بیش از پیش عاشق فوتبال شدم. زیدان یک نابغه ی به تمام معنا بود. نمی دویید اما همیشه توپ زیر پاش بود. هرکاری میخواست میکرد هروقت میخواست بازی رو سریع میکرد هروقت میخواست سرعت بازی رو میگرفت حس میکردی هر لحظه ممکنه توپ رو لو بده اما آخرش توپ رو به طرز اعجاب آوری در میاورد، موقع پنالتی زدن انگار یک کوه یخ بود بی احساس و بدون استرس جوری که انگار مطمئنه توپش گل میشه، وقتی اون پنالتی چیپ رو به بوفون زد بعد از زدن ضربه رفت برای خوشحالی کردن حتی منتظر نشد که توپ گل بشه حتی بعد از اینکه توپ به تیر خورد و گل شده منتظر نشد که داور تایید کنه. زیدان یک اسطوره بود، برای بچه های این دوره مسی و رونالدو نماد فوتبالن اما اونها کسایین که یا بازی های زیدان رو ندیدن یا اگه دیدن هیچی از فوتبال نمیدونن.
ادامه دارد...
در انتها باید تشکر کنم از جناب دست انداز به خاطر چالش حال خوبتو با من تقسیم کن و اینکه افتخار میکنم جزو برندگان هستم. من این جایگاه رو از دعای خیر هشتاد میلیون ایرانی دارم البته اگه یکم پررو بودم قبل از اینکه جناب دست انداز نتایج رو اعلام کنن میگفتم که برنده ی قطعی این چالش با اختلاف آرا اینجانب هستم، اما خوشبختانه اونقدرام پررو نیستم. این مطلب رو هم برای شروع چالش در فصل تابستان نوشتم. اگر خوشتون بیاد ادامه اش میدم. با تشکر.