"کمربندها را محکم ببندید و دامن همت بر کمر زنید که به دست آوردن ارزشهای والا با خوشگذرانی میسر نیست" امیرالمومنین (ع) -----------------------وبسایت: finsoph.ir
خدای نادیدنی، پرستیدنی نیست.
گفت: تو که اینقدر به خدا اعتقاد داری تا حالا دیدیش؟
گفتم: چیزی که دیده نشه یعنی وجود نداره و چیزی که وجود نداشته باشه لیاقت پرستیدن نداره. اگه خدا رو ندیده بودم هرگز نمیپرستیدمش.
با تعجب گفت: خدا رو دیدی؟
گفتم: آره با هربار طلوع و غروب خورشید، با هربار بارش باران، با هربار رویش گیاه در هر دانه برف خدا رو میشه دید.
خندید و گفت: باورم نمیشه توی قرن بیست و یک هنوز هم کسانی همچین اعتقاداتی داشته باشن. تمام این اتفاقات برپایه ی طبیعته باید حتما کتاب داروین رو بخونی.
گفتم: فرق خدای من با خدای تو همینه. خدای تو خدای مجهولاتته و خدای من خدای معلوماتم. تو برای هر پدیده ای که ازش اطلاع نداشتی، چون دلیلش رو نمیدونستی خدایی رو قرار دادی تا برات انجامش بده. خدایی رو قرار دادی تا افتاب رو بتابه تا بارون رو بباره. وقتی هم دلیلش رو فهمیدی نیازی به خدا نداشتی چون طبیعت برات کار خدا رو میکرد اما من وقتی فهمیدم چطور بارون میباره نیازم به خدا بیشتر از قبل شد. من به خدا نیاز ندارم تا عدم علمم به حوادث رو توجیه کنه بلکه به خدا نیاز دارم تا علمم به حوادث رو تایید کنه.
به فکر فرو رفت و خاموش ماند.
خدا را در معلوماتتان بیابید نه در مجهولاتتان، خدا توجیه کننده ی جهل ما نیست.
مطلبی دیگر از این انتشارات
داستان کوتاه: سایه ای در خیابان به قتل رسید.
مطلبی دیگر از این انتشارات
داستان استارتاپی که راه انداختم...
مطلبی دیگر از این انتشارات
داستان کوتاه: سایه های تردید