بعد از قرار دادن اسم سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در لیست گروه های تروریستی ایالات متحده و به تبع آن قرار گرفتن نام سنتکام در بین گروه های تروریستی ایران، تمام بولتن های خبری، برخورد نظامی دو کشور را قریب الوقوع تر از هر زمانی دانستند. از طرفی ایالات متحده با فرستادن ناو اتمی آبراهام لینکلن به خلیج فارس سعی کرد به آتش گمانه زنی ها دامن بزند اما آیا واقعا جنگ قریب الوقوع است؟ در این نوشته سعی دارم به ابعاد مختلف مقابله ی نظامی جمهوری اسلامی و ایالات متحده نگاهی بیندازم تا ببینیم آیا راهی بجز جنگ یا مذاکره وجود دارد یا خیر.
ایالات متحده در تمام حملاتی که به کشورهای مختلف انجام داده است دو هدف را دنبال میکرده است:1- حمایت از هم پیمانان خود و 2- به دست آوردن دستاوردهای اقتصادی.
در مداخلات نظامی در ویتنام، شیلی، نیکاراگوئه، ونزوئلا، عراق، پاناما و... ایالات متحده به دنبال حمایت از هم پیمانان خود و یا جایگزینی حکومت های مستقل با حکومت های دست نشانده و همچنین به یغما بردن منابع طبیعی آن کشورها بوده است. هرچند گاهی در این امر موفق نبوده است اما نمیتوان این حقیقت را کتمان کرد که ایالات متحده پیش از شروع حمله تمام منافع را میسنجد و سپس حمله را اغاز میکند.
اما در صورت حمله به ایران، ایالات متحده چه منفعتی کسب میکند؟ بنده همواره گفته ام که منافع ایالات متحده به عنوان یک کشور، در قدرت گرفتن ایران است. چرا که ایدئولوژی مذهبی شیعه مانع شکل گیری گروه های افراطی در منطقه می شود و یک منطقه ی امن در خاورمیانه همواره به نفع ایالات متحده و شرکت های چند ملیتی آن است. اما مشکل از جایی آغاز می شود که ایران نه یک کشور وابسته که یک کشور مستقل است. پس ایالات متحده دو راهکار دارد یا تغییر نظام سیاسی در ایران و یا اجبار ایران به حل شدن در نظم اقتصادی کنونی جهان. میبینید که در هیچ یک از این دو آلترناتیو نابودی ایران قرار ندارد. اساسا منافع ایالات متحده به عنوان یک کشور در نابودی و جنگ با ایران نیست. بلکه در کمک به گروهک های تروریستی و نیروهای برانداز است.
همچنین تجربه ی جنگ خلیج فارس و نبرد نفتکش ها به ایالات متحده نشان داده است که نمی توان به راحتی در خلیج فارس جنگی به راه انداخت و از زیر تبعات پس از آن خلاص شد. منطقه ای که تامین کننده ی عمده ی انرژی جهان است و در صورت هرگونه تنش در آن قیمت نفت سر به آسمان می کشد. چیزی که ایالات متحده و هم پیمانانش هرگز به دنبال آن نیستند.
از آخرین جنگ نظامی تمام عیار آمریکا بیش از 15 سال میگذرد. در این زمان جغرافیای سیاسی جهان به طرز عجیبی تغییر کرده است و نظام اقتصادی امریکا نیز به شدت تحت تاثیر قرار گرفته است. شرکت های چند ملیتی به سرعت در حال خروج از امریکا هستند. شرکت های کارآفرینی امریکا به سمت کشورهایی مانند هند، برزیل، هنگ کنگ، چین و... سرازیر شده اند. قدرت های اقتصادی جدید یکی پس از دیگری در حال ظهور هستند و روز به روز سهم آمریکا از کیک اقتصادی جهان را کوچک و کوچک تر میکنند. اما یکی از مهم ترین دلایلی که امریکا همچنان پابرجاست حضور نظامی این کشور در قلب انرژی جهان و همین طور پیمان بردگی که عربستان سعودی با این کشور منعقد کرده است. پس در وهله ی اول جنگ با ایران در توان اقتصادی بالایی نیاز دارد که امروزه ایالات متحده توان آن را ندارد و در وهله ی دوم اگر ایالات متحده شکست بخورد همه چیز را باخته. (و همانطور که گفتیم حتی اگر پیروز هم بشود باز هم شکست خورده است.)
شروع هر جنگ علیه یک کشور، نیاز به دو چیز دارد: اول: مقبولیت اجتماعی در داخل. دوم: اجماع بین المللی
همانطور که می دانید هنگامی که ایالات متحده به کشوری حمله میکند در افکار عمومی چنان جا می زند که انگار به یک گروه تروریستی حمله کرده است و نه به یک کشور. در سالهای اخیر تنها باری که مستقیما به یک کشور حمله کرده است عراق بوده که به بهانه ی حملات تروریستی 11 سپتامبر این حمله شکل گرفته است. هرچند اخیرا در رسانه های آمریکا سعی شد که این حملات به ایران نسبت داده شود اما این تلاش مذبوحانه راه به جایی نبرد و توانایی اقناع کنندگی کافی نداشت. البته ممکن است سناریویی مانند حملات یازده سپتامبر تدارک دیده باشند. مانند اتفاقی که در بندر فجیره اتفاق افتاد. در این زمان باید مواظب بود و اجازه نداد که ایالات متحده اجماع داخلی یا بین المللی علیه ایران ایجاد کند. (مانند ماجرای پرل هاربر و یا ناو اس اس لیبرتی)
از طرفی در حال حاضر ایالات متحده در منفک شده ترین حالت خود پس از استقلال از بریتانیاست. فریاد استقلال خواهی از جای جای ایالات متحده در حال بلند شدن است. این فریادها در ایالت هایی که عموما طرفدار دموکرات ها هستند بیشتر شنیده می شود. (مانند جنبش کالگزیت callexit که به تبع جنبش بریگزیت ایجاد شد و خواهان استقلال کالیفرنیا از ایالات متحده است) بعلاوه ترامپ توان ایجاد اجماع بین المللی علیه ایران را ندارد خصوصا امروز که اروپا درگیر مسائل مختلف داخلی مانند بازسازی پس از بحران اقتصادی، بحران یکپارچگی اتحادیه ی اروپا، بحران پناهندگان، بحران گروه های افراطی و ناسیونالیست و... است، ابدا خواهان ایجاد تنش دیگری در سطح بین المللی نیست.
همچنین دولت کنونی آمریکا چنان ضربه ای به وجهه ی بین المللی آمریکا وارد آورده است که به نظر نمیرسد به این سادگی قابل ترمیم باشد. تحریم های مختلفی که علیه کشورهایی مانند: شیلی، آرژانتین، ونزوئلا، ترکیه، لیبی، ایران، روسیه، سومالی، اتیوپی، کره ی شمالی، مکزیک و ... اعمال کرده است، جنگ تعرفه ای با اتحادیه ی اروپا، چین، هند، برزیل و... و همچنین لفاظی های دور از عرف دیپلماتیک با سایر کشورها باعث شده است که اعتماد بین المللی به ایالات متحده روز به روز در حال کاهش باشد.
در منطقه ی غرب اسیا جنگ ها نه به صورت کلان و سیستماتیک، بلکه به صورت ضربتی و چریکی بوده است. یک ارتش سیستماتیک، هرچقدر هم قوی و قدرتمند باشد نمی تواند در این جنگ پیروز شود. ناوهای بزرگ و غول پیکر ایالات متحده تنها اهدافی ساده و قابل ردگیری در منطقه هستند که احتمالا در صورت جنگ، در همان ساعات اولیه منهدم خواهند شد. از طرفی تجربه ی ویتنام، عراق و افغانستان نشان داده است که ایالات متحده به شدت روی زمین و در جنگ های خرد و غیرسیستماتیک آسیب پذیر است.
از این نکته ی مهم نمی توان غافل بود که همواره جنگ، به نفع جمهوری خواهان است. (جنگ با یک کشور نه یک گروهک). نکته ای که در مورد سیاست داخلی ایالات متحده وجود دارد این است که دموکرات ها با شرکت های اسلحه سازی قرارداد دارند که سلاح سبک تولید می کنند و جمهوری خواهان با شرکت هایی قرارداد دارند که سلاح سنگین تولید می کنند. پس همواره جنگ های چریکی که بین گروهک ها در میگیرد را دموکرات ها حمایت می کنند و جنگ بین کشورها را جمهوری خواهان. (جنگ اول و دوم عراق و همچنین جنگ ویتنام را به ترتیب جرج بوش پدر، جرج بوش پسر و دوایت ایزنهاور شروع کردند که همگی جمهوری خواه بودند از طرفی داعش و طالبان در زمان ریاست جمهوری اوباما و کلینتون مجهز شدند که هردو دموکرات بودند. )
اما آیا فشار شرکت های اسلحه سازی به قدری هست که ایالات متحده را به یک جنگ دو سر باخت بکشاند؟ بعید به نظر می رسد. از طرفی این شرکت ها در حال فروش اسلحه به کشورهای عربی مانند امارات و عربستان هستند پس قدری از فشار انها کاسته خواهد شد.
روسیه، ترکیه، چین، عراق، سوریه، لبنان، یمن و بسیاری کشورهای دیگر هرکدام دلایل و منافع خاص خودشان برای کمک به ایران را دارند. جغرافیای ایران امروزه بسیار پهناورتر از آن است که به نظر می رسد. هرچند احتمالا حمایت تمام این کشور ها از ایران به صورت نظامی نباشد اما قطعا در صورت جنگ حمایت های بی شائبه ای دریافت خواهیم کرد. چین و روسیه در خاک رژیم صهیونیستی مشغول انجام پروژه های عمرانی هستند از طرفی نیاز بسیار شدید چین به انرژی باعث خواهد شد به ایران باج لازم برای تامین انرژی خود را بدهد، کشورهای عربی طرفدار ایران دلایل ایدئولوژیک برای حمایت از ایران دارند ، روسیه هم دلایل ایدئولوژیک و هم منافع اقتصادی و سیاسی اش ایجاب می کند که به ایران در این جنگ کمک کند و ترکیه که منافع اقتصادی بسیار زیادی در حفظ ایران به صورت کشور قدرتمند در خاورمیانه دارد. ایالات متحده می داند اگر نتوانست ایران پس از انقلاب که تقریبا هیچ متحدی نداشت را شکست دهد نمی تواند ایران امروز را شکست دهد.
من آینده را نمیدانم اما در هیچ بولتن خبری و در ادبیات مسئولین آمریکایی هرگز حرفی از احتمال حمله زده نمی شود. آمریکایی ها مشخصا قصد حمله ی نظامی ندارند اما احتمال آن هست که برای تحریک افکار داخلی، چند نقطه ی بی اهمیت و پرت را مورد حمله قرار دهند. اگرچه تاریخ نشان داده است که مسئولین رده بالای ایرانی در مقابل چنین تحریکاتی سعه ی صدر کافی و آمادگی لازم برای مقابله را دارند اما احتمال آنکه افرادی ندانسته آب به اسیاب دشمن بریزند وجود دارد. حمله به ایران مشخصا تمام دستاوردهای پیشین ایالات متحده در زمینه ی اقتصادی را به باد خواهد داد و آورده ی جدیدی نخواهد داشت. مطمئنا در انتخابات اینده، افرادی باز هم دوراهی جنگ و مذاکره را در پیش روی مردم قرار خواهند داد در حالیکه جنگ اصلی ما در زمینه ی اقتصادی است. پس امیدوارم مردم ما هوشیار باشند و به این پروپاگاندای رسانه ای توجه نکنند و توجه کنند که مهم ترین ضعف ایران در زمینه ی اقتصادی خواهد بود و باید نمایندگانی را به خانه ی ملت بفرستند که دارای برنامه ی اقتصادی مدون باشند و نه به دنبال جلوگیری از جنگی که قرار نیست اتفاق بیفتد.