در نوشته ی قبلی به شلوغی شهر تهران و پدیده ی دستفروشی اشاره کردم. در این نوشته میخواهم به مقایسه ی دو شهر مشهد و تهران از دیدگاه فرهنگ رانندگی بپردازم. با من همراه باشید:
از این منظر به شخصه معتقدم تهرانی ها از مشهدی ها بالاتر هستند. من در تهران هرزمان که اراده کردم از خیابان عبور کنم فقط کافی بود دستم را بالا بگیرم تا ماشینها سرعتشان را کم کنند یا متوقف شوند. در حالی که در مشهد اگر چنین کاری بکنید ابتدا سرعت را زیاد می کنند تا شما به سرعت از خیابان عبور کنید، اگر چنین نکردید با همان سرعت از روی شما عبور کرده و برای حصول اطمینان دنده عقب زده و یکبار دیگر از روی شما رد می شوند تا دیگر کسی جرات نکند با اشاره ی دست از آنها بخواهد سرعتشان را برای عابر پیاده کم کنند. اگرچه حتی در تهران هم همچنان فاصله تا استانداردهای جهانی بسیار زیاد است.
موتور سوار در تهران یک بیماری شایع است. به خاطر شلوغی بیش از حد شهر، تنها وسیله برای عبور و مرور سریع همین موتورها هستند. اما چه موتوری؟
موتور سوار در اینجا حکم پیاده را دارد. می تواند از پیاده رو عبور کند، میتواند از خط قرمز رد شود، می تواند عبور ممنوع برود، می تواند از محل عبور ویژه ی اتوبوس برود، حتی میتواند از زیر گذر و رو گذر عابر پیاده نیز برود (دیدم که میگم). اساسا انگار قانون برای این موجودات دو چرخ تعریف نشده است.
بسیار سخت است که نیم ساعت داخل تهران بگردید و یک موتور سوار نبینید که یا دارد از پیاده رو عبور می کنم یا دارد ورود ممنوع می رود یا دارد از راست به چپ حرکت می کند. بازها دیده ام که در پیاده رو چندین نفر توسط همین موتور سواران صدمه دیده اند و یکبار نیز نزدیک بود پسربچه ای پنج شش ساله زیر لاستیک های یک موتور سوار از بین برود.
به شخصه معتقدم اگر جلوی این جرایم کوچک در شهر گرفته شود، جرایم بزرگ تر نیز کمتر خواهد شد. طبق نظریه ی پنجره ی شکسته، نادیده گرفتن جرایم کوچک و عادی شدن آنها باعث می شود که جرایم بزرگ نیز به چشم نیاید، هنگامی که جرایم بزرگ به چشم نیامد با این توجیه که کله گنده ها جرم های بزرگ تر از این می کنند کسی کاری به کارشان ندارد، جرایم کوچک بیش از پیش تشدید می شود و این حلقه ی خود تشدید کننده در نهایت باعث نابود سیستم می شود. اگر پلیس با جرایم کوچکی مثل موتور سوارهای متخلف و دستفروش ها برخورد کند قطعا در کوتاه مدت شاهد کاهش ملموس جرم و جنایت و در بلند مدت شاهد کاهش فساد در شهر خواهیم بود.
تقریبا می توانم بگویم که استفاده از دوچرخه در هر دو شهر مشکلات زیادی دارد اما قطعا این مشکلات در تهران به خاطر شیب های زیاد، سخت تر از مشهد است. حقیقتا هنوز متوجه نشدم که چرا تمام خیابان های این شهر شیب دارد طوری که پیاده رفتن به بعضی نقاط شهر دست کمی از کوه نوردی ندارد. یکی از دوستان به شوخی گفت توی تهران اگر حواست نباشد از بالای شهر قل می خوری تا پایین شهر. (که هم اشاره به دزدی های زیاد در شهر هست و هم اشاره به شیب تند شمال به جنوب در شهر) به هرحال بنده وقتی چند بار سعی کردم از دوچرخه استفاده کنم آنقدر اذیت شدم که خیلی زود از خیرش گذشتم. (یکی دیگر از دوستان به شوخی گفت وقتی از خیابانی میگذشت شیبش رو به بالا بود و وقتی برمیگشت باز هم شیبش رو به بالا بود)
سیستم حمل و نقل عمومی در مشهد افتضاح است. هزینه ی بلیت مترو ابدا با خدماتی که می دهد همخوانی ندارد، اتوبوس ها گاها قدیمی و بدون سیستم گرمایش و سرمایش مناسب هستند. مسیر های اتوبوس بسیار طولانی اند و اتوبوس ها برای مقاصد بی خودیِ زیادی توقف می کنند و باعث می شوند ساعت های زیادی از وقت در اتوبوس تلف شود. اما سیستم حمل و نقل عمومی در تهران از مشهد هم بدتر است. البته متروی تهران قطعا و یقینا یکی از بهترین سیستم های مترو در ایران است اما کابین های آن قدیمی هستند. در کل اگر مترو را در نظر نگیریم مابقی سیستم حمل و نقل کیلومتر ها از سیستم حمل و نقل مشهد فاصله دارد. خطوط بی آرتی دقیقا در زمانی که نیازشان دارید با کمبود ظرفیت مواجه هستند. زمانبندی به شدت ضعیف است که باعث ایجاد صف های طولانی می شود. اتوبوس های فرسوده برای خط های کم تردد در نظر گرفته شده است اتوبوس هایی که سالهاست دیگر در مشهد آنها را نمی بینم.(اتوبوس هایی که صندلی ابری دارند)
اینها مواردی بود که در مورد تفاوت و تشابه این دو شهر به چشمم آمد. باز هم باید تاکید کنم که این نوشته ابدا جنبه ی علمی ندارد و صرفا مشاهدات شخصی نگارنده را منعکس می کند.