احمد سبحانی
احمد سبحانی
خواندن ۲ دقیقه·۳ سال پیش

در ستایش مرگ

مرگ مقوله خوفناکی است. ما می‌میریم و از آن بدتر می‌دانیم که می‌میریم. چه چیز از این بدتر که از شروع زندگی آگاه باشیم که در انتها به نوعی این زندگی از ما گرفته می‌شود.

آگاهی نفرین بشر بود. بشری که نمی‌دانست با خود چه می‌کند. بشری که به معنای واقعی کلمه 《ظلوما جهولا》بود.

معمولا می‌گویند که دانش قدرت است. در حالی که دانش مسئولیت است. مسئولیتی بس سخت و طاقت فرسا. مسئولیتی که《 آسمان بار امانتش را نتوانست کشید.》

اما مرگ‌آگاهی بدترین نوع آگاهی است. ما از ابتدای زندگی با این حقیقت به دنیا می‌آییم که روزی خواهیم مرد. این تصور حتی لحظه‌ای گریبان ما را رها نمی‌کند. حتی اگر تمام زندگی و زمان خود را وقف سرگرمی‌ کنیم، آن یک ثانیه‌ای که از همه چیز فارغ شده‌ایم باز به یاد مرگ می‌افتیم.

با این همه مرگ بد نیست. اتفاقا مرگ نجات بخش است. مرگ ما را رها می‌کند. مرگ به ما جرات می‌دهد. مرگ تسکین دهنده است.

بسیاری از عاشقان به معشوق خود می‌گویند که حاضرند برایش بمیرند.

اما از نظر من عاشقانه‌ترین جمله این است که حاضرم برایت زندگی کنم.

مرگ راحت است. مرگ تسلی بخش است. مرگ آسان کننده کارها است.

لحظه‌ای تصور کنید که مرگی وجود نداشت. زندگی در بی معنایی محض بود. چیزی که زمان را معنا می‌کند مرگ است. چیزی که به تلاش معنا می‌دهد مرگ است. چیزی که قهرمانان المپیک را شایسته تقدیر می‌کند مرگ است.

می‌گویند مرگ حق است. نه به این معنا که مرگ حقیقتی است که دیر یا زود سر می‌رسد. بلکه به این معنا که مرگ حق انسان است. انسان حق دارد که بمیرد و هیچکس نمی‌تواند این حق حیاتی بشر را از او بگیرد. (عجب پارادوکس جالبی. حق حیاتی. بله مرگ یک حق حیاتی است.)

اگر خداوند به این بشر ستمگر و جاهل نفرین آگاهی را اعطا کرد، از سر مرحمت تسکین مرگ را هم برایش قرار داد. تا بتواند حداقل بخشی از آن بار سنگین را تحمل کند.

ما می‌میریم و می‌دانیم که می‌میریم و این تمام چیزی است که باید بدانیم‌. هرآنچه پس از آن می‌دانیم در واقع آینه‌ای از این آگاهی است. هرچه پس از آن لحظه یاد میگیریم تحت تاثیر این مرگ‌آگاهی است.

و خودکشی؟ خودخواهانه‌ترین کار ممکن است اگرچه شاید گاهی لازم باشد.

خودکشی، یک ابزار بسیار کارآمد در دست بشر است تا خود را از این دنیا خلاص کند. اما در عین کارآمدی تنها یکبار قابل استفاده است. در واقع انسان با خودکشی هرگز امکانات وسیع پیرامون خود را نمی‌بیند و نمیفهمد چه کارهای دیگری می‌توانست انجام دهد.

برای من فکر کردن به مرگ همواره یک تشویش اگزیستانسیال ایجاد می‌کند. تشویشی که اگرچه در نهایت تشویش است اما پیش برنده است. اما رشد دهنده است. چرا که می‌دانم در نهایت می‌میرم پس وقت زیادی ندارم. پس باید تلاش کنم. و می‌دانم که در نهایت می‌‌میرم. پس لزومی ندارد زیاد نگران باشم. در نهایت یک روز همه می‌میریم اما تا آن روز چه چیزی به دنیا اضافه کردیم؟ آیا محبت خود را از کسی دریغ کردیم؟ آیا دلی را رنجاندیم؟ آیا زندگی کسی را نابود کردیم‌؟



مرگزندگی پس از مرگخودکشی
"کمربندها را محکم ببندید و دامن همت بر کمر زنید که به دست آوردن ارزشهای والا با خوشگذرانی میسر نیست" امیرالمومنین (ع) -----------------------وبسایت:‌ finsoph.ir
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید