روزی مریدان نزدیک نزد شیخ بودند و از سفره کرم وی تناول همی کردند که ناگهان مغبچهای وارد گشت و گفت یاشیخ چه نشستهاید که مریدان طغیان کرده و به حضرتش فحاشی میکنند که چرا به وعدههای خود عمل نکردید؟ تدبیر چیست؟
شیخ چیپس را در ماست همی فرو کرد و بر دهان گذاشت و انگشتان خود را لیسید و سپس به شلوار مالید و گفت: به آنها بگو اگر ما نبودیم قحطی میشد.
مرید گفت: یا شیخ مریدان از کمی حقوق همی نالانند و میگویند با چنین حقوقی حتی نمیتوانند کفن از برای موت ابتیاع کنند.
شیخ گفت: امان از دست این نمک نشناسها به آنها بگو اگر ما نبودیم همین حقوق هم نمیگرفتید.
مرید کَنه صفت ادامه داد: مریدان میگویند بیکاری سر به فلک گذارده و تورم امان از ما بریده است. پول ما ده برابر ارزشش کم شده است.
شیخ گفت: به آنها بگو اگر ما نبودیم پول ما ارزشش ۱۰۰ برابر کم شده بود.
مرید باز گفت: مریدان میگویند فقر و فلاکت از کرونا نیز همهگیر تر شده است.
شیخ گفت: به آنها بگو بهتر است ادای حال بدها را در نیاورند خیلی هم حالشان خوب است. جمع کنند خودشان را. وگرنه تمام آنها را اخته میکنم.
مرید گفت: مریدان ...
شیخ از کوره در رفته بلند شد و یک سیلی زیر گوش مرید نواخت و او را از خانقاه بیرون کرد.
ناگهان چندین مرید پابرهنه وارد گشته، مخرج شیخ را در صورتش ضرب کرده و اور را به زیر رادیکال بردند و تا میتوانستند از او جذر گرفتند. این از کرامات مریدان شیخ ما بود.
روزی مریدی از شیخنا پرسید دیشب خواب دیدم دوازده پراید سفید با یک لامبورگینی تصادف کردند، تعبیر چیست؟
شیخنا گفت: بحث سیاسی نکن...
و این از کرامات شیخ ما بود.