پس از اینکه آقای احمدی نژاد طرح هدفمندی یارانه ها را مطرح کرد بسیاری از راستگراها (که در ایران همگی با لفظ لیبرال و یا نئولیبرال خطاب می شوند.) الفاظ رکیکی علیه مردم ایران به کار بردند. الفاظی مانند گداپروری. امروز ناگهان متنی را مطالعه کردم که یادآور آن تحقیرها و توهین هایی بود که سالهای 88، 92 و 96 راستگراها نسبت به مردم شریف ایران روا می داشتند. احتمالا سخنرانی مشهور آن فرد را یادتان هست که میگوید «می خواهم کاری کنم که مردم سمت دولت دست دراز نکنند» و تلویحا مردم را گدایانی تصویر میکند که برای گذران زندگی محتاج دولت اند.
کسانی که با ادبیات روسیه آشنا هستند احتمالا میدانند که در متون روسی، (خصوصا متون رسمی روسی) تا پیش از انقلاب اکتبر هرجا سخن از مردم به میان میآمد منظور طبقه اشراف بودند. درواقع در روسیه پیش از انقلاب تنها دو قشر داشتیم سرف ها و اشراف. در دنیای کاپیتالیستی نیز در اکثر موارد هنگامی که سخن از مردم به میان آورده میشود منظور سرمایهداران هستند. به عنوان مثال هنگامی که گفته میشود «فلان منابع را در اختیار مردم قرار دهید» همه میدانیم منظور عامه مردم نیستند بلکه منظور سرمایهداراناند.
از طرفی هنگامی که گفته میشود اجازه دهید «مردم» برای رسیدن به اهداف خود تلاش کنند. مردم را «آزاد» کنید. بگذارید به دور از اوامر پدرسالارانه حکومت به زندگی خود برسند. در اینجا منظور از مردم پرولتاریا یا طبقه کارگر هستند. سرمایهدار میکوشد طبقه کارگر در فاجعهبارترین شکل زندگی خودش باشد. اگر کارگر پول برای زندگی داشته باشد اگر کارگر رفاه داشته باشد. دیگر به زیر یوغ استثمار نخواهد رفت. دیگر نمیتوان چنین انسانی را با حقوق یک میلیون و هشتصد هزار تومان برای هرماه به کار گرفت. پس باید آزاد باشدو
آزاد به چه معنی؟ آزاد به این معنی که تحت هیچ شرایطی حکومت به دادش نرسد. آزاد به این معنی که توانایی متحد شدن با هیچ کس را نداشته باشد. آزاد به این معنی که صدایی برای رسیدن به گوش کسی نداشته باشد. آزاد به این معنی که تنها محتاج کارفرمای خود باشد نه دینی نه دنیایی.
دوست عزیزمان در آن متن صحبت از جوجههایی کرد که به بلوغ رسیدهاند و باید خود پرواز کنند. مثالی جذاب اما مغالطهای آشکار. بله اگر مادر جوجهها منابع را بین تمام جوجهها یکسان تقسیم کرده باشد. اگر به طور مساوی برای آموزش هرکدام وقت گذاشته باشد. میتواند ادعا کند که همگی میتوانند پرواز کنند و آنکه نکرده است مشکل از خودش است. اما هنگامی که چنین چیزی رخ نداده چطور کسی میتواند ادعا کند که همگی شانس برابر داشته اند؟
از این سادهسازیها و مغالطات توسط راستگراها مکررا دیده میشود. مگر میشود کشوری مانند ایران را که شکاف طبقاتی در آن تنه به تنه ایالات متحده میزند و تمرکز منابع در تهران آنقدر زیاد است که تهران را مانند جزیرهای مجزا از سایر شهرهای ایران میدانند در قالب مثال پرنده توصیف کرد؟
از طرفی مگر اختیارات دولت تنها محدود به ایجاد و نظارت بر قوانین است؟ چیزی که اکثر اقتصاددانهای راستگرا بر آن صحه میگذارند این است که بازار در بسیار از نقاط شکست میخورد. چون منطق بازار یک منطق منفعت طلبانه تک سویه است. اگر دولت دخالت نداشته باشد همین سرمایه داران گرگ بقیه انسانها خواهند شد.
از این رو طبق تئوری جان رالز (که خود یک نظریه پرداز راستگراست) دولت موظف است سیاستهای توزیع ثروت را برای جلوگیری از افزایش شکاف طبقاتی مد نظر قرار دهد. حال آنکه به جرات میتوان گفت در ایران هیچ سیاستگذاری مایل به اجرای سیاستهای توزیع ثروت نیست. از نظر جان رالز (و بسیاری از نظریه پردازان اقتصاد سیاسی) دولت موظف به اخذ دو نوع مالیات است. اول مالیات برای تامین بودجه و دوم مالیات برای کاهش شکاف طبقاتی و اجرای سیاستهای توزیع ثروت.
مالیات اول عموما به صورت درصدی گرفته میشود به عنوان مثال در ایران ۹ درصد مالیات بر ارزش افزوده وجود دارد که مصرف کننده نهایی آن را پرداخت میکند. این مالیات فارغ از وضعیت درآمدی اشخاص از تمام آنها به یک شکل اخذ میشود. اگرچه از آنجایی که ثروتمندان از کالاهای بیشتری مصرف میکنند قاعدتا مالیات بیشتری نیز از این محل پرداخت میکنند.
مالیات دوم عموما به صورت پلکانی گرفته میشود به عنوان مثال در کشورهای اروپایی با بالا رفتن درآمد شما از یک حد به خصوص درصدی که مالیات پرداخت میکنید افزایش پیدا میکند. به عنوان مثال اگر درآمد شما ۱۰۰ هزار یورو در سال باشد تا ۱۰ هزار یورو را با مالیات ۱۰ درصد از ۱۰ هزار تا ۵۰ هزار یور با مالیات ۲۰ درصد از ۵۰ هزار تا ۱۰۰ هزار یورو با مالیات ۲۵ درصد محاسبه میشود. به این ترتیب حتی در بعضی کشورها اگر درآمد شما از حدی بالاتر باشد باید ۱۰۰ درصد مالیات پرداخت کنید. یعنی تمام درآمد شما بالای آن مقدار به دولت میرسد.
در ایران چخبر است؟ مکررا شنیده میشود که باید نظام مالیاتی کشور اصلاح شود اما کسی متوجه این نکته نیست که این اصلاح نظام مالیاتی تنها برای تامین مخارج دولت نیست. یک بخش مهم از مالیات باید صرف کاهش فاصله طبقاتی و همینطور توزیع ثروت شود. به واقع دولت باید پول را از سرمایهدار گرفته و به فقرا بدهد. همانطور که گفته شد این مطلبی است که بسیاری از اقتصاددانهای راستگرا نیز بر آن صحه میگذارند.
اما در مورد طرح هدفمندی یارانه ها. این طرح نه گداپروری است و نه سفله پروری. طرح هدفمندی یارانهها یک طرح حساب شده در جهان است که بسیاری از کشورهای دنیا آن را به طور سازمان یافته انجام دادهاند و بسیاری دیگر نیز در حال مطالعه برای انجام آن هستند. این طرح از جهات بسیار زیادی مناسبتر از طرحهای رفاهی کنونی است که باعث ایجاد تله رفاه میشوند که بنده در نوشتاری مزایای این طرح را عنوان کرده ام.
در پایان امیدوارم زمانی برسد که راستگراها از خواب جزم اندیشانه خود بیدار شوند و با نگاهی دقیقتر به ثمرات برنامههای خود در جامعه نگاه بیندازند. نگاهی که باعث شده است قشر عظیمی از مردم کشور در فقر و نداری دست و پا بزنند و از طرف دیگر جماعتی رانت خوار با ژنهای خوب مثل قارچ رشد کنند. جماعتی که در سنین ۲۰ تا ۳۰ سالگی مدیریت چندین و چند شرکت و هلدینگ را برعهده دارند و در طول عمرشان یک ریال مالیات ندادهاند. از آن طرف کارگرانی با حقوق ماهیانه زیر ۲ میلیون تومان مردن را تمرین کنند. کارگرانی که زیر بار این تفکرات مسموم بی صدا درحال له شدن اند.
مردم ایران نه گدا هستند و نه سفله. مردم ایران تنها موقعیت برابر برای رشد نداشتهاند. کودکان زاهدانی، خوزستانی، اهوازی، کردستانی و... مانند کودکان تهرانی در محیطی مملو از منابع متولد نشدهاند. آموزش مناسب ندیدهاند و با مشکلاتی از این دست مواجه بودهاند. کمک دولت به این اقشار از جامعه نه گداپروری است نه سفله پروری تنها تلاشی در راستای کاهش فاصله طبقاتی و ایجاد شانسی نسبتا برابرتر به این افراد است تا بتوانند در جامعه رشد کنند.
مطالبی که پیشتر در همین زمینه نوشتهام: