ahmadzadeh.saeed15
ahmadzadeh.saeed15
خواندن ۲ دقیقه·۵ سال پیش

از دفترچه خاطرات دوران سربازی

مداد موجود قشنگی است . البته یارش ، پاک کن را نباید از یاد برد . که عیب های مداد را پاک میکند .
لابد دوست خوبی است .
با مداد نوشتن ، از خودکاری کردن کاغذ زبان بسته بهتر است .
تا اینجا سه بار متن روی این کاغذ سپید را پاک کرده ام .
ابتدا قصد داشتم برای یاری بنویسم که هوس روی زیبایش را داشتم و دیدم هر چه چاپلوسی و ثناگویی می کنم بیشتر حالتم، دروغ است و ریا . و آنی نیست که من هستم . پاکش کردم . سپس خواستم تا متن دیگری برایش بنویسم و باز چند کلمه نوشتم . بسیار اغراق کردم . پاکش نمودم .
در ذهنم افکار و ایده های جالب بسیاری دارم . اما افسوس وقتی روی کاغذ می آورم چندان برایم دلچسب نمی شوند .
دوست دارم از دختر بچه شش ساله ی دستمال فروشی بنویسم با دست ها و صورتی کثیف که در خیابان انقلاب در گوشه ایی نزدیک بانک سپه در نبش خیابان کارگر شمالی ، نشسته و به کسی می گوید : عمو ؟ پنج تومن بده من سردمه برم خونه گرم شم و کسی او را نمی شنود. پدرش یارانه را گرفته ، در خانه نشسته ، منقل را روشن کرده و تریاک گرمش میکند . شاید هم پدری ندارد و مادرش در جایی کلفتی خانه ایی را می کند .صاحب خانه فرزندی ندارد و به جایش ثروت بسیار دارد . شاید هم سگی خریده جای بچه دوستش میدارد. اسم سگ را هم هلیا یا ملیکا گذاشته و خودش با دستش به سگ غذا میدهد . شاید هر روز چند کیلو گوشت میخرد و او را زیر پتو با خود میخواباند . و گرمای بدنش را از سگش دریغ نمی کند . شاید هم بچه دار میشود ولی دردسر بچه داری زیاد است ؛ سگ را ترجیح میدهد . شاید خانم خانه دوست ندارد تا با زایمان ، زشت شود.
پسر بچه های دستفروش حمله میکنند . پول های دختربچه را میدزدند و فرار میکنند . وای اگر دختر دست خالی به خانه برود ، شاید پدر معتادش او را به شدت کتک بزند . شاید دوست ندارد مادرش دلشکسته گردد. دستمال ها را رها میکند و به دنبال پسرها میدود .
شاید امیدی باشد .
شاید باید پاک کن را بردارم و نوشته ام را پاک کنم .

مدادپاککندختردستمالانقلاب
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید