ناپلئون را که میشناسید دیگر؟
چی، نمیشناسید؟! بابا، مدرسه مرتضوی، کنار مسکن مهر،
اصغری سال پنجمی که پدرش اسمش را از روی شیرینی برداشته بود!
یادتان آمد؟
برگشتنی از مدرسه تا خانهشان که چند کوچه بالاتر بود
روپایی میزد و بچهها تشویقش میکردند! یادش بخیر واقعا...
انسان به وجود چنین استعدادهایی در کشور افتخار میکند!
زندگی جالبی هم داشت؛ روپایی زدن را از پدرش آموخته بود و در حیاط خلوتشان تمرین میکرد
که بهمرور حرفهایتر شد و داستان روپایی زدنها و استعدادش در محله پیچید
و معروف شد به ناپلئون روپایی یکم از خانواده اصغری!
پسرهای کوچه به او افتخار میکردند و باعث ورود روپایی به معیارهای ازدواج دختران محل شده بود،
بهطوری که ۱۰۰۰۰۰ روپایی را بهعنوان مهریه در جلوی محضر به اجرا میگذاشتند و ناتوانی پسر،
او را به فرد کنسلی تبدیل میکرد! حالا بگذریم،
یکی از روزهای ۱۸ سالگی درحال روپایی زدن در مسیر برگشت از مدرسه بود
و بچهها با جیغ و کف تشویقش میکردند؛
به جلوی در خانه که رسید رکورد قبلیاش را شکانده بود
و به نظرش آمد وقت آن شده که رکورد جدیدش را ارتقا بدهد و آپدیتی برای معیارهای ازدواج محل صادر کند!
این شد که تا غروب آفتاب به روپاییزدن ادامه داد و جمعیت که دیدند وی دستبردار نیست،
به سراغ کار و زندگیشان رفتند و تنها تعداد اندکی ناپلئون را به تماشا نشسته بودند.
اصغری بعد از چندین ساعت روپاییزدن و جابجایی رکوردش، بالاخره توپ بدبخت را رها کرد و در گوشهای نشست.
درحال استراحت پسا رکورد بود که لیوان آبی به سمتش تعارف شد
و نازک صدایی گفت خسته نباشید آقای اصغری!
سرش را که بالا آورد خشکش زد!
فخری، دختر احمدآقا بود!
اصغری هم در نگاه اول عاشقش شد
و از آن روز به بعد، مدرسهاش که تمام میشد،
خودش را به در خانه فخری میرساند
و به عشق او روپایی میزد و فخری ذوق میکرد!
دخترهای محل هم به حالش حسادت میکردند که فرد با استعدادی دل به عشق فخری داده است.
مدتی گذشت و اصغری به خواستگاری فخری رفت و در یک شب زیبای بهاری،
مراسم عروسیشان را برگزار کردند و به سر خانه و زندگیشان رفتند.
ناپلئون یکم داستان هم که دید با روپاییزدن نمیتوان از پس هزینههای خانه و زندگی برآمد،
سراغ کار نونوآب داری رفت و با روپایی در اوج خداحافظی کرد؛
اما خاطرهاش همچنان در محله میپیچید و ناپلئون یکم، داستان پیش از خواب کودکان
و روایت پیرمردهای قهوهخانه محله آقای اصغری بود.
گویا پس از چندین سال،
این داستان به گوش مالک شرکت «کرید» میرسد
و ایشان نیز بهخاطر علاقهای که به این شخصیت پیدا کرده بود،
به افتخار ناپلئون یکم، دست به ساخت عطر «کرید اونتوس» زد
و شد یکی از محصولات پرطرفدار این شرکت بزرگ!
نت اولش را به یاد بهار نوجوانی و وجود شور شوق اصغری، میوهجات انتخاب کرد
و نت میانیاش را روایتگر داستان عشقش به فخری قرار داده است، بوی رز و یاس؛
نت آخرش هم در اوج خداحافظی میکند و حماسه این اتفاق را در ذهنتان مینشاند!
خلاصه که عطر دلبری میباشد و داستانی حماسی در پس آن نهفته است.