ویرگول
ورودثبت نام
Ali Asghar Ghafoori
Ali Asghar Ghafoori
خواندن ۴ دقیقه·۵ سال پیش

میدونی تا کی زنده ای ؟

یه همکار داشتم سر ماه که حقوق میگرفت تا 15 روز ماه سیگار برگ می کشید ، بهترین غذاها رستوران رو میخورد ، اما نیمی از ماه رو غذای ساده از خونه می آورد...!

موقعی که از اونجا منتقل شدم ، کنارش نشستم و گفتم تا کی به این وضع ادامه میدی ؟با تعجب گفت

کدوم وضع؟

گفتم نیمی اشرافی و نیمی گدایی!

به چشمام خیره شد و گفت :

گفت : تاحالا سیگار برگ کشیدی؟ گفتم : نه

گفت : تاحالا تاکسی دربست رفتی؟ گفتم : نه

گفت : تاحالا به کنسرت عالی رفتی ؟ گفتم : نه

گفت : تاحالا غذای فرانسوی خوردی؟ گفتم : نه

گفت : تاحالا تموم پولتو برای کسی که دوستش داری هدیه خریدی تا خوشحالش کنی

گفتم : نه

گفت : اصلا عاشق بوده ای ؟ گفتم : نه

گفت : تا حالا یک هفته از شهر بیرون رفته ای؟ گفتم : نه

گفت : اصلا زندگی کرده ای؟ با درماندگی گفتم ... آره ... نه... نمی دونم !

همینطور نگاهم می کرد ، نگاهی تحقیر آمیز

اما حالا که نگاهش می کردم برایم جذاب بود ...

موقع خداحافظی تکه کیک خامه ای در دست داشت تعارفم کرد و یه جمله بهم گفت که مسیر زندگیمو عوض کرد ;

او پرسید : میدونی تا کی زنده ای ؟ گفتم نه

گت پس سعی کن دست کم نیمی از ماه را زندگی کنی

  • *وین دایر




اینقدر این متن استاد " وین دایر " عمیق و با معنا بود که ، جز سکوت کاری نمیتوان کرد ...!

زندگی همین است ، لحظه ای بالا و لحظه دیگر پایین ...دقیقا مثل فیلم The Platform 2019

گاهی بالا با خوشحالی ، گاهی پایین با ناراحتی و این چرخه تا اخرین ثانیه زندگی مادی ادامه دارد .!

خوب شد گفتم زندگی "مادی" ،حرف بسیار دارم در این باب :

مادیات خوب است ، ولی به چه قیمت ... ؟؟

به قیمت دزدی ، اختلاس ، مال کسی رو خوردن یا ...! تف به شرفتون.

https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%81%D8%B3%D8%A7%D8%AF_%D9%85%D8%A7%D9%84%DB%8C_%D8%AF%D8%B1_%D8%AF%D9%88%D8%B1%D8%A7%D9%86_%D8%AC%D9%85%D9%87%D9%88%D8%B1%DB%8C_%D8%A7%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85%DB%8C

خیلی ها که زرنگ تر بودن و هنوز اسمی ازشون جایی برده نشده ...یا بهتر بگم هنوز لو نرفتن !!

خوب بتازونید ...خوب

میچرخه ... با اطمینان میگم ، میچرخه

تاریخ قضاوت خواهد کرد.

من می روم ، تو می روی ، او می رود ، ولی ... حقایق میمونن و فاش خواهند شد !

آماده رفتن هستی ؟؟؟

فکر کن همین ثانیه دیگر...

بزار جالب ترش کنم :

داری از دور مراسم و تشیع خودت رو میبینی ...

همه ی آشنایان ، همه ی دوستان و همه ی به ظاهر دوستان .

یکی داره گریه میکنه ، حی اسمت رو صدا میزنه

یکی فقط یه گوشه نشسته و در سکوت مطلق اشک میریزه

یکی پیگیر کارات است ، یکی نشسته داره خرما میخوره

مادر و پدر و خواهر و برادر و همسر یا شوهر .... ولش کن نمیگم !

فقط همینو بدون تهش 1 سال

خیلی دوستت داشته باشن تا 5 سال ...بعدش... ! خودتی و خودت !

خودتی و کارای انجام دادت !

کار های انجام ندادت! ... که حی میگی کاش یبار دیگه میگفتم دوستت دارم ، یبار دیگه نوازشت میکردم

کاش اونروز این حرفا / این کارا نمیکردم ...

د لامصب روش ننوشته ، شاید دو ثانیه دیگه ، فک کن اصلا همین فردا صبح...آماده ای ؟؟؟

زندگی کردی ؟ عاشقی کردی ؟ بش گفتی چقدر دوستش داری ؟ اون ایده ات رو عملی کردی ؟

جواب همش نه است ... نه ... نه ... نه !

به خودت بیا ...

گور بابای حرف مردم ، اونا تو نیستن و تو اونا

اونا جای تو زندگی نکردن و تو جای اونا

اونا ، سختی ها ، شکست ها ، گریه ها ، خنده ها ،...

کدومو دیدن و درک کردن...!؟

اگه روی آب هم راه بری میگن شنا بلد نیست .یه قولی بده پایین این پست ، حتی شده کوچیک ، خیلی کوچیک یه تغییر مثبت وارد زندگیت کن...لطفا ?

من هیچ وقت برای خودم تاحالا زندگی نکردم ...

نه عاشق شدم ، نه عاشقی کردم ، نه حتی زندگی

ولی الان فقط سعی کردم طرز فکرم رو عوض کنم ... فردا روز تولدم است ، امیدوارم یه تولد تازه رقم بخوره ، یه تحول بزرگ...

خیلی به آینده امیدوارم ... البته به آینده ای قراره بسازمش ، نه اونی که منتظر بمونم تا اتفاق بیفته

میخوام زندگی کنم !


خیلی ممنون که وقت زیباتون رو صرف خوندن متن کردید? خیلی خوشحال میشم نظراتتون رو بخونم ??

زندگیموفقیتکتابخودشناسیداستان
مهندس الکترونیک - نویسنده و گاهی شاعر
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید