ویرگول
ورودثبت نام
ali.heccam
ali.heccam
خواندن ۲ دقیقه·۳ سال پیش

این منم؛)




فیلمنامه‌ی من، با بازیِ من و احسان باهم، تو انجمن داستان ایده، همین شنبه‌ای که رد شد. عجب اجرایی بودها! از شروع تا پایانش، همه کِرکِرِ خنده بودن و با یه کَفِ مرتب در پایان، مهرِ تایید بهش زدن! نوشتن و ویرایشش، کلا یه ساعت طول کشید. کمتر از یه روب تمرین داشتیم و همین! در ضمن این متن، به زبان محاوره‌ایِ اسفراین نوشته شده.
بخونید، ببینم شمام همین نظر رو دارین یا چی..؛)
آها راستی این نوشته، به مناسبت شب یلدا بود و شخصیت‌ها واقعی بودن!




« _ احسان!
+ علی!
_درد!!!
+ خود??
_ مرض! خب...
+ اخ، نه ببخشید. بیا یکم جدی باشیم، یعنی باشم! جانم.
_ مگم غروب شد، ما کاری نکردیم. هنوز هیچی به هیچی. بیا یه فکری بکنیم دگه! الان تو نظرت چیه؟
+ خا خیلی کارها میشه کرد، مثلا‌... شاهنامه یا حافظ ببریم بخوانیم.
_ نه بابا! اینکه خیلی تکراری شده. همه هم فقط برای کلاسش مِخوانن. وگرنه کلا لای کتابم باز نمکنن. از روشم نِمتانن بخوانن...
+ خا تو چی مگی؟ الان تو نظرتو بگو
_ نمدانوم. مگم بیا کدو حلوایی و چغندر ببریم. یعنی مادروم چیزی درست مکنه که...
+ نُچچ. الان که برای کرونا، کسی چیزی نمخوره. الکی حیف و میل میشه.
_ چمدانوم!!!
+ ما مدانوم! بیا بریم یک نخ سیگار بکشیم، عَقلِمان بیاد سر جاش ??
_ ای درد نگیری! حالا نمیشه یکبار مثل آدمیزاد فکر کنی... مُگما! بیا یک کاری کنیم. اون متنی که برای اسماعیل نوشته بودم، همون رو بخونیم...
+ ????
_ ها! این الان یعنی هیچی دیگه!
+ خودت چی فکر مکنی؟
_ انقد نیّتم تابلو بود؟? داری یا برم بگیرم؟
+ ها! نه دارم. مگم... آهنگ هم بد نیستا!
_ ؟؟؟
+ یک کردی چَسسسب بذاریم...
_ اون پخش بلوتوثی حسن هم با خودمان ببریم...
+ جااان! فکر کن، غلامرضا رَم بندازیم وسط و هی قِر بده و بگه: « اصولاً من به این سَبُک بازیا اعتقاد ندارم، دورهمی‌های شب یلدا باید... »
_ دهنت سرویس ? همون فندکِ بده بیاد... هی مگم قبل از تصمیمای مهم‌مان قهوه سنگین نخوریم، گوش نمدی!
+ ولش کن بابا، انقد سخت نگیرا! بُخُودا! الان هیچکی اصلا به فکرشم نیست. الکی مخای...
_ احسان، اصلا بحثه خاص‌بازی درآوردن نیستا! فقط دوسدارم همیشه یک کار هیجانی و جدید بکنیم، اونجا از حالته تکراری دربیاد.‌ چیه همش هی دور هم جمع بشیم و...
+ مِدَنوُووم. مدنوم...??
_ مرگ،?الان هیچی یعنی!؟
+ هیچی که... بیا یکم دیر بریم. همون شاهنامه رَم برداریم با خودمان. بعد کلی منت هم بذاریم که ها، ما به خاطر اینجا، مهمانی خانوادگی رو کنسل کردیم و فلان و... والا!
_...???
+ مدانوم چی مگیا علی! ولی بیا یکبار فکر کن تو قرار نیست چیزی رِه عوض کنی. مثل بقیه برو یک گوشه بشین... همین که به عنوان یک عضو، هر جلسه منظم اونجا حضور داشته باشی، خودش یعنی بزرگترین کار! الکی باهاش وَر نرو!!!??
_ با چی؟
+ چی نه، کی!? هَمو که هردوتاییمان خوب مدانیم کیه! راستی او عطرت چی بود دفه پیش زده بودی؟ خیلی خوشبو بود!
_ مال داداشم بود.
+ ها، همو ره بیار بزنیم، بوی آدمیزاد بدیم. حمام که وقت نمکنیم بریم »

فیلمنامه‌نویسیدیالوگشب یلداداستاننویسندگی
یه نویسندم که کلمات، تازه بهش سلام کردن instagram:@ali.heccam_ t.me/Alinssr_ ali.heccam@gmail.com
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید