ویرگول
ورودثبت نام
ali.heccam
ali.heccam
خواندن ۱ دقیقه·۸ ماه پیش

بتهوون و من ؛)

+ بعضی‌ها یاد میدن که باید چکار کنی و بعضی‌ها هم نباید‌ها رو بهت گوشزد می‌کنن: هردو دسته، با رفتارهاشون، نه حرف...

+ نزدیک ظهر بود که رسیدم خونه: گربه، مادرم، پدرم و کیسه‌ی نون و صدای میومیو و ذوقِ مادرم که فراموش کرده بود موی گربه، نماز رو خدشه‌دار می‌کنه...

+ امشب تمرین کردم؛ برای چندمین‌بار: غُر که چیزی رو عوض نمی‌کنه؛ همون‌طور که نَشعگیِ خوددلسوزی، پُرت نمی‌کنه... پس عینکم رو با دست چپم نگهداشتم و با دست راستم، اشک‌هام رو پاک کردم: فقط اشک ریختم و قدم زدم و موزیک گوش دادم...

+ میگن « سیری » تا حدودی مانع از سرماخوردگی میشه؛ امشب هوا خیلی سرد بود و فردا سردتر و موجوداتی هستن که امشب باید به اجبار یا به اختیار، زیرِ سیاهیِ آسمون بخوابن...

من#




« + هنر خود را فقط تمرین نکنید. به رازهای آن راه پیدا کنید.


+ موسیقی مثل یک رویا است. رویایی که من نمی‌توانم بشنوم!


+ صدای سازها و آوازهای بلند را از دور نمی‌توانم بشنوم. هنگام صحبت کردن عادی برخی افراد متوجه (کم‌شنوایی من) نمی‌شوند. تعجبی ندارد. آن را به حساب این می‌گذارند که من در میان جمع و دلم جای دیگر است!


+ شما کسانی که فکر می‌کنید من بدخواه، لجباز و انسان‌گریز هستم! در اشتباهی بس بزرگ به سر می‌برید. هرگز نمی‌دانید چرا این‌گونه به چشمتان می‌آیم. اگر هنر من نبود، به زندگی‌ام پایان داده بودم. او بود که مرا به عقب می‌راند »


بتهوون#










راستی، لوبیام بلاخره دعوتم رو قبول کرد و سبز شد؛)

بتهووننویسندگی خلاقنویسندگیسید علی نصرآبادیداستان
یه نویسندم که کلمات، تازه بهش سلام کردن instagram:@ali.heccam_ t.me/Alinssr_ ali.heccam@gmail.com
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید