ویرگول
ورودثبت نام
ali.heccam
ali.heccam
خواندن ۱ دقیقه·۱ سال پیش

بیست و سه و بیست و سه‌ دقیقه‌

در ساعت بیست و سه و بیست و سه‌ دقیقه‌، نگاهم در حالتی اتفاقی، به آسمانی که در ساعت‌های حول و حوش شانزده و چهل و چند دقیقه ثبت کرده بودم، گره خورد؛ آنجا که تصمیم گرفتم سَری به گوشی بزنم تا ببینم، راه-گُم-کرده‌ای، مسیرش به منِ « بیخیال از دنیا » خورده یا نه؛ تنها با فشارِ دکمه‌ی قفلِ گوشی!


از مهدی و فرهاد، برای بانیِ این اتفاق شدن که تمامش از نظر من « خیر » بود، سپاسگزارم. تنها همین. باقی تصویر را خودتان از آسمان بخوانید؛ از احساسی که گفتنی نیست؛ آنجا که مسیرِ نگاهم به آسمان خورد و روانم، جوری حالی به حالی شد که اضافی بودنِ جسمِ مزاحمم را به وضوح دیدم؛ آنجا که بر زمین، در ماشینِ مهدی بودیم و حتی یک درصد، خود را آنجا و مالِ آنجا نمی‌دیدم...

شما هم ببینید و من را تایید کنید و برای چند ثانیه، زمین را به آنهایی که خود را زمینی می‌دانند بسپارید و در رنگی که معلوم نیست نارنجی‌ست یا صورتی، پرواز کنید!

پی نوشت: پیشنهادم برای تکمیل این عِیش، ترانه‌ی « گفتم غم تو دارم » با صدای استاد شجریان!




نویسندگی خلاقنویسندگیداستان کوتاهداستانجریان سیال ذهن
یه نویسندم که کلمات، تازه بهش سلام کردن instagram:@ali.heccam_ t.me/Alinssr_ ali.heccam@gmail.com
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید