خوشحالم از کشف چیزهایی که هرچی بیشتر باهاشون سَروکَله میزنم، از شباهتم باهاشون، احساس خوبی بهم دست میده؛ شبیه به چیزی بودن که از پیبردن به نقاط مشترکت با اون، احساسِ بودنی که بهت دست میده: بهت زندگی میده... اینکه میفهمی اونقدرها هم اشتباهی نرفتی و اشتباه نگرفتی و اشتباه نیستی و... علاقمند بودن به این علائم راهنمایی، که سرتاسر مسیرم، بهم زورِ ادامهدادن میدن: با زبونی که میفهمم: مختص به خوده منه؛ این یعنی امیدواری... شاید یه شکل از تأیید گرفتن از نویسندهاس که ( میگه: ) هی تو، حواسم بهت هست... تنها نیستی؛ برات° همراه گذاشتم...
اون چیزها یا شاید آدمها یا موجودات زنده: کتاب ( :جنایات و مکافات از داستایوفسکی. جز از کل از استیو تولز. زنگها برای که به صدا در میآید از همینگوی... ) موسیقی ( :مهراد هیدن مخصوصا آلبومهای ذوزنقه و تونل. شجریانها. بهرام نورائی مخصوصا آلبوم اشتباه خوب. موسیقی بیکلام: تقریبا همهی سبکها که جدیدترینشون: Moonlight Sonata Beehoven و... ) قدم زدن ( :کوه، پارک، ساحل مخصوصا جنگل ) خوراکی از هر شکلی ( :مخصوصا بستنی و نونخامهای و... ) درختها، گلها: همهشون حتی علفهای هرزِ داخل جوی آب! فیلم ( : سریالهای West word. Dark. True detective s.1. breaking bad و... سینمایی: interstellar. Theory of everything. و... )
علی، یعنی من، خلاصهای از موارد بالاست بعلاوه یه سری چیزهای اضافه مثل قهوه و هندزفری و چند دست لباس و... اینجور چیزها. خوشحالم. از اینکه زورِ دیدن خودم رو توی این مسیرِ واقعاً شلوغ و پرسروصدا، دارم و لااقل برای عملی شدن موردعلاقههام، حاضرم یه قدمِ هرچند کوچیک بردارم. از اینکه میتونم آدرسی از خودم رو برای کسی ( شاید توی سیارهای غریبه ) بفرستم تا اگه روزی از اون دوردورا، من رو کلافه دید، سراغم رو بگیره و ساده..؛)