ali.heccam
ali.heccam
خواندن ۳ دقیقه·۳ سال پیش

دُم بریده


یه بچه گربه هست که اخیرا جلوی مغازمون زیاد می‌بینمش. دم‌بریده‌اس حیوانی. معلوم نیست کدوم از خدا بی‌خبر پیدا شده که زبون‌بسته رو زده ناقص کرده. احتمالات برای علتِ این ماجرا زیاد هست. یکیش می‌تونه از سرِ تفریح باشه. مثلا چند نفر دور هم جمع شدن _ احتمال زیاد پسر هم بودن _ که حجم اینترنت‌شون تموم شده و نشستن با خودشون فکر کردن که چکار کنن، بهتر وقتشون رد میشه یا مثلا چه کاریه که جذابیته بالایی داشته باشه که کم‌هزینه هم باشه یا... هردوتاییش با هم؛ و متفق‌القول به این نتیجه رسیدن که... خیلی تفریح ناجوریه ها، قبول دارین! فکر کن، چندتا آدم، فقط محض اینکه بخندن، یه موجود زنده رو تا پای مرگ، اذیت کنن و بعد دنبال کبریت‌ بگردن تا سیگارهاشون رو روشن کنن! حالا بریدنه دمُش به یه طرف، اینکه با چه ترفندی اون رو گرفتن... اگه وقتی دارن اون کار رو می‌کنن، یه لحظه به اینکه نوک انگشت‌شون بریده شده فکر کنن، یخورده عملی کردنه تصمیم رو به تاخیر می‌اندازن. آخه اون، یه عضو از بدنشِ و تو با کمالِ پررویی میای و ناقصش می‌کنی و بعد همون‌جوری زخمی ولش می‌کنی به امون خدا. دقت کردید که من اصلا به زشت بودنه داستان، اشاره‌ای نکردم و تأکیدم روی بی‌رحمیِ یه عده از آدم‌هاست. بنظرم اینها دوتا مقوله‌ی جدا از هم هستن. فکر کن تو توی یه محیطی، مثلا یه آپارتمان غریبه باشی و اهالی، فقط برای اینکه اذیتت کنن و بخندن، لوله‌های فاضلابشون رو مستقیم وصل کن وسطِ آشپزخونه‌ات و... بعدشم جلوی خونه‌ات وایستن و هِرّ و هِر بهت بخندن.
حالا اینها همه جنبه‌ی بانمکه ماجراست. تصورش رو بکن که کسانی هستن که میان و در طی محاکمه‌ای کاملا خصوصی، حکمِ شکنجه‌ی یه موجود زنده رو صادر میکنن. چه فرقی میکنه، موجوده زنده، موجوده زنده‌اس دیگه؛ میخواد گل باشه، درخت باشه، یه زرافه باشه و یا... یه موجوده ضعیف که از شانس بَدش، در دسترسِ هَممونِ هست و جون میده برای خالی کردنه دِق و دلی‌ای که از زمین و و زمونه داریم و... جرم؟ لازم نیست یه دیوانِ عالی، رأی به محاکمه‌اش بده یا چندتا آدمِ عاقل و بالغ، شهادت بدن که کار اشتباهی مرتکب شده. کافیه که طرف، دوتا قصد بانکیش عقب افتاده باشه و به این دلیل، فراموش کرده باشه که قفسِ مرغ عشقش رو از آویزِ تراس، بیاره داخل. اونموق فقط یه گربه‌ی گرسنه لازمه که اتفاقی از اون محدوده رد بشه و هوس یه غذای تازه کنه. الان کجای این داستان مشکل‌-داره؟ این روزها که دیگه بعضی از خوده ما آدم‌ها، تو سطل آشغالی، چیزی که قابل خوردن باشه رو براشون باقی نمی‌ذاریم! _ حتما متوجه عرایضِ بنده هستید! _حالا گفتنش جالب نیست ولی من دیدم که این موجوداته حمایت رو حتی دار هم میزنن!
البته که قرار نیست این حرفا صرفاً برای مطلع شدنه شما، توسطه من گفته بشه چون هرروز شاهده این داستان‌های غم‌انگیز هستیم. قصد من فقط بیرون ریختنِ آت و آشغال‌های درونم بود. طوری که حتی شاید قصدِ پیام‌رسانی هم نداشته بوده باشم! ( عجب نگارشی داشت این جمله‌ی آخری! قشنگ معلوم بود که کلمات هم زورشون به بیانِ آشفتگیِ درونم نبود. )
حالا که حرفش شد، لازمه بگم من که هروقت حرف از این کمپین‌های حمایت از حیوانات می‌شد، با خودم می‌گفتم هرروز اینهمه مشکل از سر و کول‌ِمون بالا میره، بعد شما... خب ذهنیتِ من اینجوری شکل گرفته بود که آدمها تو اولویت هستن و وقتی خودمون روبراه نیستیم، داستان‌های دیگه اهمیت ندارن. حالا نه اینکه طرفدارِ حیوان-آزاری باشم یا طبیعت و محیط زیست رو به گوه بکشم و از اینجور کارها... بگذریم. با حیوانات دوست باشیم.

حیوان آزاریداستانمینیمالنویسندگی
یه نویسندم که کلمات، تازه بهش سلام کردن instagram:@ali.heccam_ t.me/Alinssr_ ali.heccam@gmail.com
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید