ازش پرسیدم چرا بطری ( آشغالت ) رو میندازی روی زمین؟ و اون بدون ذرهای ناراحتی و یا حتی جاخوردن از مواجه شدن با موضوعی غیرمعمول، همونطور که داشت یه لگدِ سوسکی نثار بطری آب معدنی میکرد، انگار که درحال بلندبلند فکر کردن باشه، طوریکه شنیده شدن یا نشدنش برای کسی اهمیت داشته باشه، با اندک زحمتی به حنجرهی نازنینش، گفت: « این آشغال نیست؛ یه هدیهاس به دوستای کارتنخوابم... » سکوت کردم؛ طوریکه قلباً متوجه شده باشم سوالم از ریشه غلط بوده و هیچکدوم از ما به ادامهی این مطلب نیازی نداشته باشه...!