ali.heccam
ali.heccam
خواندن ۱ دقیقه·۱ سال پیش

می‌دونی ؟


می‌دونی چی داغم می‌کنه؟ دلیل مورمور شدن موهای ساعدم ( و مابقی جاهایی که مو دارن ) چیه؟ می‌دونی اون قیچی که نخ رو قطع می‌کنه و جایی بین زمین و هوا که اصلا مشخص نیست اینور جَوِ یا اون‌ور وِلم می‌کنه تا با تیر چراغ برق یا گودال یا بوق ماشین‌های همیشه‌عجول، تصادف کنم چیه؟ چی باعث میشه اون چیزی که قابل خوردنه و در دسترسمه، بهش حمله‌ور بشم و تا جایی که نفسم یاری می‌کنه، بِجَوَم و تهش که به سکسکه‌های معروفم ( که مال همین جور وقتاست ) ختم شد، تازه به خودم بیام و نفهمم توی بشقاب، قورمه‌سبزی بوده یا کَلَم‌پلو! می‌دونی چی باعث میشه گاهی وقتا دستم رو دراز کنم و هرچی دلم میخواد رو از تاقچه‌ی آرزوها بردارم؛ بی‌اینکه اهمیت داشته باشه مال کسی دیگه‌اس؛ بی‌ عذاب وجدان از خسارتی، چیزی: چیزایی مثل شب‌بیداری، وقتی فرداش مشتری داماد دارم یا قهقهه وسط پیاده‌روِ ساعت شش غروب! نمی‌دونی؟ میگم! می‌بینم؛ من گاهی می‌بینم: کوه‌ها رو‌ همون‌طوری که هستن؛ ابرها رو همون‌طوری که سبک، آبیِ آسمون رو پرواز می‌کنن... به هر طرف که دلشون میخواد ؛ گلها رو، درخت‌ها و پروانه‌های سفید که که این روزها، من رو برای دیدن رقصِ مرگشون انتخاب کردن! بیشتر از همه‌ی این‌ها هم صادقه: آدم‌ها رو همون‌جوری که هستن: پیر، جوون، زشت، رانت خوار و گداها و قورباغه‌ها و... این روزها گاهی موفق به ندیدنِ خودم میشم و این توی چندین ساعتی که بیدارم، چند دقیقه‌اس؛ این نه منصفانه‌اس و نه و منطقی ولی کی به این اهمیت میده؟ من، نه علی، موفق میشم زمینی که برای امروز، خودش رو برای ارائه به من آماده کرده، همون‌طور که خودش موافقه ببینم: طبیعی! مثل بچه‌ای که شکلات رو همینجور که هست می‌بینه: خوشمزه!

خودنگارینویسندگی خلاقنویسندگیداستانسید علی نصرآبادی
یه نویسندم که کلمات، تازه بهش سلام کردن instagram:@ali.heccam_ t.me/Alinssr_ ali.heccam@gmail.com
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید