آدمیزاد، شب در آغوشِ روایتش از خود، میخوابد...
و من متعلق به جایی سبز، دور از هیاهوی ساختههای دستِ بشر بودم....
و من مُصَممـَم در سبز زیستن... در آدمِ بهتری بودن... و آدم بهتری ماندن...
و شاید پروانهای که در تعقیبش بودی، پرواز کرد تا به تو، زیباییِ رها کردن را بیاموزد...
بعضی روزها انسان فقط خسته است... نه تنهاست، نه غمگین و نه عاشق... فقط خسته است...
پینوشت: همگی، نقل قول ؛)