ali.heccam
ali.heccam
خواندن ۱ دقیقه·۸ ماه پیش

چهارشنبه‌سوریِ چهارصد و دو

+ « کسی که شبِ چهارشنبه‌سوری، ساعت هشت و نیم، نه میاد خونه و تویی که تنهایی نشستی یه گوشه و به تلویزیون خیره شدی » فکری بود که عمدا بلند بلند، به زبون آوردمش تا اونم بشنوه: «این یعنی ما خیلی تنهاییم... بریز شام‌مون رو بخوریم باهم... نخوردی که؛ چیکار می‌کنی پس! »

_ خب می‌رفتی بیرون...

+ با کی؟

_ همون دوستات که گفتی...

+ هیی... اونا اگه می‌خواستن... تا الان...

_از سر شب، چند تا از این‌ها زدن که می‌ره بالا می‌ترکه... چندرنگه!

+ آره... اون بالا جای مغازه‌ی ما هم انداختن...

_ اوهوم...

چهارشنبه‌سوریدیالوگنویسندگیداستانسید علی نصرآبادی
یه نویسندم که کلمات، تازه بهش سلام کردن instagram:@ali.heccam_ t.me/Alinssr_ ali.heccam@gmail.com
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید