نورها یک به یک بر صحنه تاریک تابنده می شوند، جنب و جوشی پر هیجان گاهی استرس زا آغاز می گردد. عقربه های ساعت بی وقفه با سرعتی سرسام آور به جلو می تازند و تیم های فنی و هنری هرکدام دستاوردهای خود را زیر نورها، به حرکت در آورده تا آنچه در طول زمانی محدود ساخته و پرداخته اند شمایلی دراماتیک پیدا کند. من، گوشه ای ایستاده ام و به آنچه روی خواهد داد می اندیشم، گاهی در امتداد این همنوایی آخرین نگاه های خودم را از چشم دوربین تصویربردار بر صحنه می اندازم، شاید نکته ای جا مانده باشد، شاید تمرینی دوباره برای اطمینان بیشتر صورت پذیرد، با این حال ساعتی بعد همه اعضای گروه در جای خود قرار می گیرند و برای لحظه ای سکوت همه جا را فرا می گیرد. دیگر جنب جوشی به چشم نمی خورد تا شمارش معکوس آغاز گردد.
سه، دو، یک، حرکت.
با روشن شدن چراغ ضبط، بازیگران بازی خود را زیر همان نورها به اجرا میگذارند و قطار دالی به آرامی دوربین را به نقطه ای که انتهای ریل ها است با خود می برد. مصاحبه شونده ای که بر استرس خود غلبه کرده، لب به سخن می گشاید و پاسخ را از ذهن بر زبان می آورد. این روند تا لحظه ای که من نگفته ام کات امتداد خواهد داشت و بالاخره یک نما از یک تیزر تبلیغاتی یا مصاحبه ای از یک فیلم مستند ضبط می شود. بار دیگر از روی فیلمنامه یا استوری برد، جنب جوش ها برای به تصویر کشیدن نمای بعدی آغاز می شود. و ما همگی در یک کالبد تکه های یک پازل بزرگ را در کنار هم خواهیم چید. باید بدانید که پیش از این، برای چنین روزی، روزها و شبها فکر شده و برنامه ریزی کرده ایم، افکار بسیاری بروی کاغذها نوشته و خط خورده تا تک تک نماها پس از تصویربرداری بر روی میز مونتاژ کوتاه و بلند شوند و داستانی جذاب برای مخاطبانمان در روز موعد به نمایش در آوریم.
پشتصحنه تیزر تبلیغاتی ساجیران
دو چیز مرا وابسته این کار کرده است، اول اینکه عاشق قصه گفتن ام، البته نه در شکل متعارف اش، به تصویر کشیدن قصه های آدمها، سودایی است که از کودکی با تعریف کردن داستانهایی که می خواندم یا خود تخیل می کردم برا هم سن و سالانم آغاز گشته و تا آنجا پیش رفته که اکنون جان بخشیدن به کلمات در شکل تصویر متحرک را پیشه خود ساخته ام. دومین چیز در این حرفه تغییری است که با هر قصه جدید، درون خود احساس می کنم، با مصور شدن هر داستانی فکری یا نگاهی جدید در من متولد می شود و من تجربه ای نو از زندگی را می آزمایم و در جهتی دیگر، من شریک قصه های دیگران می شوم. ویژگی های فراوانی وجود دارد که برای یک کارگردان خوب ضروری هستند. تخیل، شناخت حرفه، شناخت مردم، توانایی کار با دیگران، میل به پذیرش مسئولیت، شجاعت، استقامت، و خیلی چیزهای دیگر، اما مهم ترین ویژگی که می توان آموخت، چیزی است که اگر از دست برود مابقی را بلااثر خواهد کرد و آن داشتن وضوح است. اطلاع دقیق از داستان و اینکه چگونه عناصر درون آن در کلیت داستان سهیم می شوند و سرانجام داشتن دیدگاهی روشن نسبت به آنچه که باید به تماشاگر منتقل شود.
مصاحبه فرهنگیان پرس با علی رزاقی را در لینک زیر بخوانید: