ویرگول
ورودثبت نام
Ali Abdollahzadeh
Ali Abdollahzadeh
خواندن ۵ دقیقه·۳ سال پیش

روان‌چگونه‌شناسی؟!

در متن پیش‌رو، نگارنده در تلاش است تا با گریزی کوتاه به بعضی مباحث مبنایی فلسفی و شاید فقهی به همراه اشاراتی کوتاه به چند روانشناس و نظریات‌شان، نگاهی کلی و جامع به بعضی مطالب داشته باشد، هرچند واضح است که خیلی نمی‌توان در این مجال بدان پرداخت.

همچنین لازم به ذکر است که کلّی بودن متن از حیث اشاره به مطالبی که نیاز می‌باشد مورد بررسی تفصیلی قرار بگیرند است و جامع بودن آن از منظر گریز به مفاهیمی که شاید بتوان گفت دربرگیرندة حداقل مواردی است که باید مورد مداقّه قرار گیرند.

ابتدای امر شاید لازم باشد متن پیش‌رو را با گریزی به این سوالات دریابیم: در علم تجربی_که مبنای روانشناسی موجود است_، چه چیزی سوژه و چه چیزی اوبژه در نظر گرفته می‌شود؟ حوزه نفوذ علم تجربی تا کجاست و آیا اصلاً علم تجربی می‌تواند درباره مواردی چون عوامل مجرّد مؤثّر بر انسان، صحبتی داشته باشد؟


پرسش‌هایی مطرح شد و به دنبال پاسخ می‌گردیم. معتقدیم در مباحث علمی، جهت حرکت علم و بستر قرارگیری گزاره‌های علمی از اهمیّت بسزایی برخوردار است و از این روی، لازم دانسته می‌شود که گزاره‌های علمی را در بستر مفهومی و پارادایم معنایی خودشان دید و تبعات و نتایج هرگزاره را در اتمسفر آن فضای روشی تحت نظر گرفت و این گونه باید علوم را مورد بررسی قرار داد و در این موارد، شاید بتوان نگاه خود در تزها و آنتی‌تزهای زیر توصیف کرد:

گویند روانشناسی علم است و گوییم علم را یله و رها نمی‌دانیم و آن که یَله و مستقل است علم نام ندارد؛ هرچند که بتوان با تمسّک به بعضی روایات و آیات، پاره‌ای از نتایج و گزاره‌های به ظاهر علمی را به شریعت نسبت داد و گفت: "دین هم همین را می‌گوید". و علت این عدم تطابق را نه در نتیجه، بلکه در روش رسیدن به نتیجة آن می‌دانیم.

گویند فلان مسئله روانشناسی با آلفای کرونباخ هفت دهم به اثبات رسیده است ما نیز پرسیم مؤلّفه‌های مؤثّری که آنها را اصل گرفته‌اید و می‌گویید بر انسان اثر می‌گذارند کدامند؟ و گویند صرفِ مادّه است که بر وجود انسانی تأثیر دارد. پرسیم این غیر از ماتریالیسم مکانیکی یا فیزیکالیسم است؟ و گویند نتایجش در دین هم تصریح شده و این را همان دین عرفی می‌دانیم و معتقدیم نگاه اجتهادی_ و نه لزوما اجتهاد _برای برقراری این‌همانی بین گزاره‌های دینی و نتایج روانشناسی لازم است و کدام بزرگواری حاضر است با این فهم عمیق و ژرف‌اندیشانه از دین و با همان درک جامع از تجربه، استقراء و مکاتب روانشناسی بتواند این‌همانیِ مذکور را تصریح کند. بیانات فوق الذکر را البته مؤیّد تکفیر تمامیّت علوم تجربی، فارغ از روش و نتیجه آن نمی‌دانم، اما معتقدم باید این محتوا و روش، ذیل شریعت اجتهادی معنا شده و در صورت بروز ذرّه‌ای افتراق، آن گزاره‌ها را غیر از موجبات هدایت و مقوّم مسیر تضلیل تلقّی می‌کنم (چرا که جهت‌گیری علم را نمی‌توان از دیگر گزاره‌های آن مجموعه جدا پنداشت و باید هر گزاره را در بستر فرهنگی و مبانی آن معنا کرد و جدا کردن تک‌گزاره‌ها از منظومة معنایی، نمی‌تواند مفاهیمی که مدّ نظر آن پارادایم فکری هست را تصویر کند).

از دیگر مواردی که لازم است بدان توجّه شود، آن است که انسان برای انجام هر فعلی، نیاز به حجّت دارد و این حجّت ممکن است به انحاء مختلف پدید آید که اینجا مجال طرح آن و تبیین انواع اَشکالش نیست؛ اما به نظر، بیان این مقوله خالی از لطف نیست: آنان که روانشناسی را علم دانسته و از این منظر بدان تمکین می‌کنند، باید بدانند که شناخت روان و روحیّات انسان، حداقل مبتنی بر چند چیز است که پشتوانه آن نمی‌تواند غیر از بحث روی مبانی باشد. معرفت‌شناسی، انسان‌شناسی و جهان‌شناسی شاید حداقّلی‌ترین مباحثی باشد که اگر روی آنها بحث نشود، نمی‌توان به نتایج اِکسپِریمنتال (Experimntal) آن اعتماد کرد چرا که مشاهده و تجربه، امکان سنجش مفروضات پیشینی افرد و نیّات آن‌ها را ندارد؛ حال آن که می‌بینیم _به عنوان مثال_ در روانشناسی از انسان به عنوان موجودی که می‌تواند هر شکلی به خود بگیرد و از خود هیچ ندارد بحث شده است تا انسان، به مثابه پدیده‌ای که تماماً مملوّ از دو غریزه شهوت است و غضب. البته این را نمی‌گوییم که روانشناسی این است و جز این نیست امّا به نظر می‌رسد که جریانات ذکر شده، در روانشناسی چندان دور از وضعیّت فعلی آن قلمداد نمی‌شوند.

حتّی وقتی منشأ بسیاری از این مکاتب و نحله‌ها را مورد مداقّه قرار می‌دهیم، نمی‌توان بعضی از آنها را حتّی از منظر روش تجربی نیز پذیرفت و این‌ها، خود بخش عظیمی از منظومة تاریخ روانشناسی را شکل می‌دهد.

#روان‌شناسی_زرد
#روان‌شناسی_زرد

به عنوان مثال می‌توان به موارد زیر به عنوان شواهدی برای مذکورات فوق اشاره کرد:

فردی پشت میز چوبیِ قرن هجدهمی خود مردمانی را تحلیل میکند که هیچگاه از مبانی ایشان آگاهی نیافته و دیگری از تجربة شخصیِ چند صباحی در اردوگاه نظامی بودن، نگاهی پدیدارشناسانه به انسان می‌گیرد و افاضاتی می‌کند که ابتدای امر، از مبنا جای بحث دارد که اصلا چنین اردوگاهی که تصویر شد _به عنوان ریشه این تحلیل‌ها_ حقیقت دارد یا موهومی خوش‌تراش از تخیّلات جناب دانشمند است. دیگری در فضای نسبیّت‌گرایی زیست می‌کند و از قطعیّت در نفی یا اثبات در تحقیقِ کمّی سخن به میان می‌آورد؛ اینها مُشتی بودند که شاید بتوانند خروار را به تصویر بکشند و این مثال‌ها، خود به نوعی شرحِ ما وَقَعی بودند از زیست موّلدین مکاتب و منهاج‌های مختلف در روانشناسی و پیروان ایشان.

فارغ از موفق یا ناموفق بودن نگارنده، در این یادداشت سعی شد بر روشی متفاوت، نَقبی بر مبانی روانشناسی داشته باشیم چرا که هرگاه سراغی از روانشناسی می‌گیریم، ممکن است لابه‌لای الفاظی که شاید زیبایی‌شان بر نگاه انتقادی‌مان تابلوی ورود ممنوع زَنَد گم شویم و ناخواسته مسحورش گشته و به نوعی می‌توان گفت شاید همین شیوایی زبان آن، ما را از تمرکز بر غوامض علمی حائز اهمیتی که عطای سختی پیگیری آن‌ها را به لقای راحت‌طلبی خود می‌بخشیم دور می‌کند.

سخنانی تقدیم شد و شاید حداقلّ حاصل این سخن آن باشد که باید در روانشناسی، بستر فرهنگی افراد هر جامعه مورد بررسی قرار بگیرند و از این رو، یکی از وجوه نفی تمکین به نتایج روانشناسی در بعضی موارد، آزموده نشدن افراد از فرهنگ‌های متفاوت و از کشورهای متفاوت است. بدین معنی که چرا نباید تست‌هایی که از افراد متفاوتی گرفته شده است، فی المثل در ایران نیز بررسی مجدّد شود و سپس نتایج آن تصریح شود؟

مخلص کلام هم آنکه شاید بتوان گفت اگر با نگاه اجتهادی به گزاره‌های روانشناسی بنگریم، می‌توانیم بعضی از آنها را در لایه تکنیک بپذیریم اما باز هم در پس این تکنیک اگر منشِ اندیشیدنِ بنیادین و نظر به مبادی نباشد شاید نتوان به این سادگی بسیاری از همان‌ها را نیز پذیرفت. لذا نیاز است که جایگاه هر علم، در اندیشۀ ما مشخّص باشد و بدانیم که هر کدام، در چه مرتبه‌ای می‌تواند ابراز وجود داشته باشد.

پ‌ن: جالب است یادآور شویم که ابتدای عصر مدرن شاهد اندیشه‌هایی بودیم که اصالت را با تجربه می‌دانستند و فلسفه را توهّم، سپس دیدیم که معترف به خطای خود شده و باز هم تغییر جهت دادند اما جای سؤال است که ما چرا به فکر تغییر نیستیم!

#روانشناسی

#فلسفه

#علم

#علم_تجربی

#ژرف‌اندیشی

#تجربه

روانشناسیفلسفهفلسفۀ علم
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید