من “حافظ” عشق تو و دیوانه ی فالت
من “مولوی” عهد تو با شوق وصالت
“وحشی” شدن از مستی رخسار تو بوده
“اهلی” شدم از مزه ی لب های زلالت
“سعدی” ز “گلستان” نگاه تو شکفته
“بستان” شده افکار من از فکر و خیالت
از رایحه ی عشق تو “عطار” ،شدم من
“لاهوتی” منظومه ی چشمان و جمالت
بر نظم “نظامی” بنویسم همه شب از
لیلی پریشان شده مجنون ز کمالت
“طاهر” شدم آواره و سرگشته ی عشقت
این دل به تمنای تو و وصل محالت
“علی” شده شاعر که فقط از تو سرآید
از روی تو وموی تو،ابروی هلالت