یکی از بزرگترین معضلات مردمی که تحت سلطهی حکومتهای دیکتاتوری تمامیّت]واه زندگی میکنند، این است که چه کسی از «خودشان» است. پیش چه کسی میتوانم خشم و نفرتم را از حکومت ابراز کنم و چه کسانی خودشان بخشی از این دیکتاتوری هستند و باید آنها را هم در فجایعی که بر سرم میآیند مقصّر بدانم؟
در این نوشته میخواهیم ببینیم که چه کسانی بخشی از نظام سرکوب دیکتاتور هستند و چه کسانی بخشی از آدمهای بیگناه.
اوّل میرویم سراغ شناختن آدمهایی که از خودشان هستند. آدمهایی که به دیکتاتور و نظام سرکوبش کمک میکنند تا پایدار بمانند، حوزهی نفوذشان را گسترش بدهند و ثروت و قدرت بیشتری بگیرند.
اینها آدمهایی اند که باید شناسایی بشوند، مقابل عموم مردم رسوا بشوند و از آنها دوری کرد.
واضحترین گروه، مأموران مستقیم سرکوب اند. هر نظام دیکتاتوری، مخصوصاً از نوع تمامیّتخواه، برای خودش نیروی نظامی، نیروی جاسوسی و مأمورین حرفکشی و ضرب و شتم دارند.
مأموران سرکوب گاوهای پیشانی سفید حکومت اند. برای اینکه بفهمید کسی مأمور مستقیم سرکوب است، صرفاً کافی است که از شغل رسمیاش باخبر شوید یا او را هنگام انجام «وظیفه» ببینید.
مهمترین بخش یک دیکتاتوری تمامیّتخواه نیروهای نظامی آن نیستند. شکنجهگرها، پلیسها و نظامیها در درجهی دوم اهمّیّت قرار دارند. مهمترین ستون قدرت یک دیکتاتوری، پروپاگاندای آن است.
پروپاگاندا است که با گسترش ترس، مهمترین سلاح دیکتاتور، بقای او را تضمین میکند.
یک بخش دیگر از آدمبدها که تشخیص آن راحت است همین کارگران پروپاگاندا اند. روزنامهنگارها، اخبارگوها، سخنرانان، مقامات مذهبی حامی حکومت، نویسندگانی که محتواهای ایدئولوژیک برای حکومت میسازند و... .
اینها کسانی هستند که برای دیکتاتور مشروعیّت دست و پا میکنند و صداهای مخالف را در میان هیاهو ساکت میکنند.
برخلاف پروپاگاندای رسمی، شناخت افرادی که برای پروپاگاندای مخفی کار میکنند خیلی سخت است. حکومت میتواند با کمک پروپاگاندای مخفی به تمام اهدافش برسد، بدون اینکه هیچکس به گفتهها و فرامینش شک کند.
پروپاگاندای مخفی، دستگاه تبلیغاتی به ظاهر غیر حکومتی است که وظیفه دارد علاوه بر تبلیغ نهان ایدئولوژی حکومتی، اوضاع را عادی جلوه بدهد.
وظیفهی پروپاگاندای مخفی این است که ثابت کند همهجا آسمان همین رنگ است. بگوید که در کشورهای آزاد هم فساد و سرکوب وجود دارد و زندگی حداقل به همین سختی است. پروپاگاندای مخفی مدام در اهداف هرکسی که علیه وضع موجود کاری میکند شک ایجاد میکند.
پروپاگاندای مخفی همیشه دنبال نشاندادن زیبایی و دادن امید است: وای ببینید چقدر مملکت ما زیبا است - وای ببینید چقدر محصولاتمان خوب اند - وای ببینید چقدر مردم ما در برابر دشمن قوی اند - وای ببینید جوانان ما چه توفیقاتی به دست آورده اند و ... .
در مقابله با پروپاگاندای مخفی باید دو کلمهی کلیدی امید و زیبایی را همیشه به خاطر داشته باشیم. امید برای دوام سرکوب در داخل است و زیبایی برای ساخت ویترین زیبا در خارج تا خطر و میزان فشار خارجی را کاهش بدهند.
پروپاگاندای مخفی برای اینکه مخفی باقی بماند، تا حد امکان شبیه به مردم عادی میشود: همان دختر زیبا یا پسر عاشق عکاسی توییتر که هرروز درمورد زندگی عادی، غمهای شبانه و دلخوشیهای کوچک زندگی مینویسد.
یا همان سیاح اینستاگرامی که روی پای خودش ایستاده و تمام دنیا را گشته و حالا به مام میهن برگشته چون از همهجا قشنگتر است و بالأخره آدم باید وطنپرست باشد. همان بازیگر خوشگل سینما که دخترها عاشقش اند یا همان بازیگر تلویزیون که مسنترها پای برنامههایش قهقهه میزنند.
همان کسی که با بچههای فقیر عکس میاندازد چون این مردماند که «وظیفه» دارند و حکومت بیچاره که به همه نمیتواند برسد. یا همان روزنامهنگاری که میخواهد جانب انصاف را رعایت کند و حالا که سالی یکی دو انتقاد آبدوغخیاری کرده، باید باقی سال را به گفتن اینکه «امّا چیزهای مثبتی هم هست» اختصاص بدهد.
یکی دیگر از بخشهای پروپاگاندای مخفی، روشنفکرنماها اند. ببینید، در یک حکومت دیکتاتوی تمامیّتخواه، امکان ندارد که یک روشنفکر زنده بماند، زندانی نباشد یا مدام بین زندان و خانه مشغول جابهجایی نباشد.
پس اگر کسی را دیدید که در دانشگاه تدریس میکند، در تلویزیون صحبت میکند، زیر نظر نظام سانسور حکومتی کتاب منتشر میکند یا کارهایی مثل این، مطمئن باشید که دارید با یکی از اعضای پروپاگاندای مخفی روبهرو میشوید.
و در آخر یکی دیگر از وظایف بسیار مهم و بزرگ پروپاگاندای مخفی، جا انداختن این موضوع است که مردم مقصّر اند. اثبات اینکه مردم به اندازهی کافی تلاش نکردهاند، به اندازهی کافی ایمان نداشتهاند و کارها را به اندازهی کافی درست انجام ندادهاند وظیفهی بزرگ پروپاگاندا ست.
ایجاد این احساس گناه جمعی باعث میشود که انگشتهای اتهام به جای حکومت، مردم عادی را نشانه بگیرد و مردم به جای آنکه انرژیشان را صرف محکومکردن و مبارزه با حکومت کنند، آن را برای تحقیرخودشان و اتهامزنی به مردم عادی خرج کنند.
فراموش نکنید که در یک حکومت دیکتاتوی تمامیّتخواه، همیشه و همهجا مقصّر حکومت است. چون حکومت در تمامی ارکان زندگی فردی و اجتماعی مردم به صورت مستقیم اعمال زور میکند تا حرف خودش را به کرسی بنشاند. پس همهچیز، از رانندگی بد و ماسکنزدن در دوران کرونا گرفته تا مسائل اقتصادی و ناامنی اجتماعی، تقصیر حکومت است.
بخش دیگر آدمبدها، مهرههای کوچک اند. آدمهای بیاهمّیّتی که جایی در ساختارهای رسمی و غیررسمی حکومت ندارند. آنها صرفاً به پشتوانهی ایدئولوژی حکومتی میتوانند به دیگران زور بگویند و با این کار احساس بهتری نسبت به خودشان پیدا کنند.
اگر حکومت شکل خاصی از پوشش را اجبارکند، این آدمها توی کوچه و خیابان به مردم عادی حمله میکنند تا آنها را مجبور به رعایت پوشش کنند. اگر موسیقی خاصی ممنوع شود، سر کسی که آن را گوش میکند فریاد میکشند و اگر موسیقی خاصی توسّط حکومت تبلیغ شود، اینها وظیفهی خود میدانند که گوش دیگران را با آن کر کنند.
در کل تمام موجودیت این افراد در یک کلمه خلاصه میشود:«احساس قدرت». آنها با حکومت اند، چون اینطوری میتوانند احساس قدرت کنند.
بخش آخر آدمهایی هستند که با گفتن جملهی «من سیاسی نیستم» به سرعت سرشان را زیر برف میکنند تا به زندگی نکبتبار خودشان ادامهبدهند.
مسئله خیلی ساده و بسیار واضح است. آنقدر واضح که هیچ انسان صادقی نمیتواند آن را کتمان کند. در یک حکومت دیکتاتوری تمامیّتخواه، حتّی نفسکشیدن آدمها هم امری سیاسی است.
این آدمها که گهگاه دوستدارند به خودشان لقب قشر خاکستری را هم بدهند، گاهی از کارهای حکومت تعریف میکنند و گاهی از کارهای مخالفانش. هرچند به شکل عجیب و حیرتانگیزی تعریفهایشان از حکومت عموماً بیشتر و پرملاتتر است.
مسئله این است که وجود یک حکومت دیکتاتوری تمامیّتخواه یکپارچه است. یعنی شما نمیتوانید برای چنین حکومتی بخشهای مجزا متصوّر شوید. پس یا شما از حکومت طرفداری میکنید و یا مخالفش هستید. هیچ راه میانهای وجود ندارد.
این آدمها دوستدارند که خودشان را بیطرف، میانهرو و عاقلتر نشان بدهند. چیزی که از اساس دروغ است.
هنگامی که اسلحه نشانهرفت و گلوله شلیک شد، هیچکس بیطرف نخواهد بود.
کسی که علیه حکومت کاری نمیکند (حتّی در حد حرفزدن در جمع دوستان و خانواده) مستقیماً دارد کارهای حکومت را تأیید میکند. حدّاقل دارد عمل سکوت در برابر جنایت را به عنوان عمل درست به انسانهای دیگر تبلیغ میکند. پس خودش هم به نحوی شریک جرم حکومت در فجایعی که میسازد است.
خب حالا درمورد آدمبدها حرف زدیم. امّا همیشه در یک حکومت دیکتاتوری تمامیّتخواه، آدمهای خوبی هم هستند که (عموماً توسّط خود پروپاگاندا) به عنوان آدمبدهای حکومتی معرّفی میشوند.
بیایید با هم آدمهای خوب را هم ببینیم.
اوّلین و بزرگترین بخش آدمخوبها، آدمهای عادی است که دارند کار میکنند و زندگیشان را میگذرانند. ولی خب تعریف عادیبودن خیلی مهم است.
کسی که مدیر غیر رانتی فلانبخش شرکت برق دولتی است یک آدم عادی است. ولی کسی که آبدارچی سازمان اطّلاعات است، یک آدم غیر عادی گناهکار است. دلیلش هم واضح است.
درست است که حکومت از شرکت برق سود میبرد، ولی علّت وجودی آن مردم اند. ولی علّت وجودی سازمان اطّلاعات دوام حکومت است.
حالا شاید با خودتان بگویید که آن آبدارچی که کسی را شکنجه نکرده، صرفاً یک کارگر ساده است. امّا باید این نکته را به خاطر داشته باشیم که آن «کارگر ساده» با حضورش در یک سازمان ضدبشری، دارد وجود آن سازمان را تأیید میکند. پس در حد خودش با آن همراه است و گناهکار.
پس بیایید یک تعریف برای آدم عادی بسازیم:
آدم عادی کسی است که در هیچکدام از فعّالیّتها و سازمانهای ضد مردم و آزادی دیکتاتور هیچگونه مشارکتی ندارد و هرگز به شکل مستقیم یا غیر مستقیم، هیچگونه حمایت و یا طرفداریای از حکومت دیکتاتوری و آرمانها و فعّالیّتهایش نمیکند.
سازمانهای بیگناه،سازمانهایی هستند که آدمهای عادی برایشان کار میکنند. بعضیها میگویند که هرسازمانی که در حکومت دیکتاتوری به وجود میآید حتماً جزئی از ساختار حکومت است.
خب شاید این حرف در حکومت شوروی درست بود. ولی برای بخش بزرگی از دیکتاتوریهای جهان این حرف درست نیست.
مردم نیازهای عادی دارند و سازمانهایی، چه حکومتی و چه خصوصی، برای رفع این نیازها تشکیل میشوند. درست است که حکومت از این سازمانها نفع میبرد، ولی فراموش نکنید که آدمهای عادی هم دارند محصول و خدمات تولید میکنند و مالیات میدهند و تمام اینها هم برای حکومت نفعی دارد.
گاهی اوقات یک سازمان به ظاهر عادی برای این تلاش میکند که با خفقان و سانسور و گرفتن رانت، مالک بازار شود. در این صورت این سازمان یک سازمان غیرعادی است که همدست حکومت است و باید از کارکردن برای آن و استفاده از محصولاتش اجتناب کرد.
امّا گاهی یک سازمان هیچکاری برای سوء استفاده انجام نمیدهد، امّا حکومت به بهانهی وجود آن (و البته عموماً برای پاگرفتن شرکتهای رانتی خودش) مردم و شرکتهای دیگر را از بازار محروم میکند. در اینجا کسی که مقصّر است حکومت است، نه سازمان عادیای که گرفتار بازیهای حکومت شده.
تمام این حرفها یک «ولی» بزرگ به همراه دارد. سازمانهای سرکوبگر حکومت گهگاه شرکتهایی برای دادن خدمات عادی ایجاد میکنند. این شرکتها هرگز در دستهی سازمانهای عادی قرار نمیگیرند. چون مستقیماً برای قدرتمندترکردن سرکوبگران ساخته شده اند.
مهمترین کاری که باید با آدمها و سازمانهای بد کرد، فریادزدن بدبودن آنها است. باید تلاشکرد تا با آگاهکردن دیگران، احساس نفرت مردم نسبت به حکومت را به آنها تسری بدهیم.
باید تمام بدها را در بایکوت شدید قرار داد. مردم باید به این نتیجه برسند که با این آدمها و سازمانها نباید هیچ مراودهای داشته باشند، هیچ خدماتی به آنها ارائه بدهند تا هیچ خدمتی از آنها بگیرند. (البته در حکومت دیکتاتوری تمامیّتخواه بعضی وقتها این کار ممکن نیست. مثلاً فرضکنید که تولید نان را یک شرکت حکومتی زیرمجموعهی سازمان اطّلاعات آن کشور در دست دارد. خب شما نمیتوانید استفاده از خدمات آن را تحریم کنید چون از گرسنگی میمیرید. ولی در اکثر بخشها این امکان وجود دارد.)
مسئلهی مهم بعدی جمعآوری اطّلاعات است. باید تمام اسناد فساد و جنایات این اشخاص و سازمانها جمعآوری و در اختیار مردم قرار بگیرد. باید این کار آنقدر مداومت پیدا کند که دیگر هیچآبرویی برای این افراد یا سازمانها باقی نماند که به وسیلهی آن بتوانند مردم را گول بزنند و آنها را به سمت حکومت بکشند.
چرا. این دستهبندی باعث دوپارهشدن جامعه میشود. اصلاً هدف از این دستهبندی همین است. فراموش نکنید که عوامل حکومت مردم عادی نیستند. پس آنها را نباید با مردم در یک دسته قرار دارد.
عوامل یک حکومت دیکتاتوری تمامیّتخواه، همگی جنایتکار و لایق مجازات اند. پس باید جامعه را دوپاره کرد و بخشی که آنها در آن قرار دارند را محاکمه و مجازات کرد.
اصلاً خود این ترساندن مردم از چندپارهشدن جامعه یکی از تاکتیکهای پروپاگاندای مخفی است. آنها تلاش میکنند مخالفتها علیه ایادی حکومت را به این بهانه در نطفه خفهکنند و اجازهی خدشهدارشدن چهرهی حکومت را ندهند.
یک چیزی که در تمام حکومتهای دیکتاتوری تمامیّتخواه تاریخ وجود دارد، احساس ترس مردم از بدها است. همیشه، تا چند ثانیه پیش از فروپاشی، مردم فکر میکنند که کسانی که مثل خودشان از حکومت بیزار اند در اقلیّت قرار دارند.
دیکتاتور را ترس و دروغ زنده نگه داشته است. تمام علّت وجودی پروپاگاندا این است که دیکتاتور به مردم القا کند که من و طرفدارانم بیشتر از شما هستیم.
فراموش نکنید که بدها از شما کمتر اند، صرفاً بلندگوهای بزرگتری در اختیار دارند.
پس اگر در یک حکومت دیکتاتوری تمامیّتخواه زندگی میکنید، بدون ترس از حکومت، مقابل آدمبدها بایستید. فراموش نکنید که هرکسی که به هرنحوی از دیکتاتور و حکومتش طرفداری کند جنایتکار است و ما وظیفهداریم که علطه جنایتکاران اقدام کنیم.