به استاد بزرگوارم ، علی اکبر یاغی تبار
?
نشان از رنگ های رفته از دنیا که پرسیدم
به سوی چشم های بسته ای کردند تبعیدم
دو چشمم بستگانی که جدا هرگز نبود از این
برهنای جهان را بر همان بدکاره پوشیدم
بر این سینه ، به این خالی ، نشان مرگ را دادند
که نام از بودنی غیر از خودم بودن نپرسیدم
بلوغم، پر کشیدن بود تا خالی پیش رو
به آهنگ همین نغمه به سوی هیچ بالیدم
خودم را دیده ام در نقش های رنگ و رو رفته
مرا مابین این نابودن و بودن گذاریدم
دو چشم من به روی هستی بیهوده تا وا شد
به غیر از آرزوی مرگ خود چیزی نمی دیدم
بریدم تا از این دنیای بال و پر مرا بسته
به روی رنگ هایم آب و رنگ تیره پاشیدم...
علی خاک باز
□
به خاک صد شهید غوطه در خون خورده نالیدم
که دنیا کوچه ای بن بست بود و من نفهمیدم
علیاکبر یاغیتبار
رنگ های رفته ی دنیا را تجسم کن
رویاهای گم شده در مه را
راست می گفت
نبودن
بیشتر از بودن بود
گروس عبدالملکیان