نگاهی دیالیکتیک به عدم موفقیت استقلال و پرسپولیس
1)
«هر انتخابی، عاقبتی به همراه دارد» روی تی بنت
2)
در «فلسفه دیالیکتیک» به وضوح مشخص شده که واقعیت نه به عنوان مجموعه ای ثابت که به مثابه فرآیندی پویا از تضادها، تغییرات و وحدت اضداد دیده می شود. در اصل هر پدیده ای در درون خود تضادی به همراه دارد که به تکامل آن منجر می شود.
از سوی دیگر هر مرحله از یک پروژه، نفی مرحله بعد به حساب آمده و این مراحل آنقدر تکرار خواهند شد تا نتیجه مطلوب حاصل آید. به عبارت ساده تر پس از تولید چرخ، دیگر قرار نیست چرخ جدیدی تولید شود بلکه با نفی ایرادات چرخ ساخته شده، چرخ بهتری طراحی خواهد شد.
3)
مدیریت دو تیم استقلال و پرسپولیس در سال گذشته بخش جدیدی از فلسفه دیالکتیک را به ما نشان دادند: متضاد فلسفه دیالیکتیک! آنها به جای آنکه چرخهای قبلتر ساخته شده را بهبود بخشند، چرخهایی که خودشان سازنده اش بودند، آنها را تخریب کرده و تصمیم گرفتند چرخ جدیدی بسازند. مدیران محترم با نفی فلسفه دیالکتیک نشان دادند که قرار نیست تضاد منجر به تکامل شود و سرلوحه رفتارشان فلسفه خطی بود یعنی تصمیم درست یا غلط. هیچ کدام از تصمیمات مدیران خاکستری نبود و همه در راستای غلط های بیشتر و بیشتر اتخاذ شدند.
مدیریت استقلال می خواست ثبات را به تیم تزریق کند و نکونام را نگه داشت اما از هفته سوم دنبال جانشین برای او گشت! آنها با نفی شرایط موجود به دنبال ایجاد شرایط بهتر رفتند و با آوردن مربیان دیگر و تغییر و تحول فراوان روی نیمکت که حتی در تیمهای عربی هم چنین فاجعه ای دیده نشده، تیم خود را کاندیدای سقوط به دسته پایین تر کردند. حتی مدیریت جدید هم نتوانست شوکی به تیم دهد و کار از آنچه بود، بدتر شد.
مدیریت پرسپولیس خواست با نفی شرایط موجود و تغییر سرمربی موفقش، شرایط را بهتر کند. اینگونه بود که مربی درجه دو اسپانیایی بدون فلسفه خاصی از مربیگری سرمربی تیم شد و نتایج فاجعه بارش باعث شد که از تیم جدا شود. هرچند اگر نتایج او در نیم فصل اول نبود، پرسپولیس هم مشابه استقلال جز تیمهای فانوس به دست بود.
آیا مدیران هر دو تیم نمی دانستند که تصمیمهایشان، عاقبتی به همراه دارد؟! به طور حتم می دانستند اما به دلیل آنکه مدیریت ورزشی در ایران یعنی عدم پاسخگویی، برایشان مهم نبود چه اتفاقی در حال رخ دادن است. نهایت یا استعفا داده و یا برکنار شده و به زندگی پیش از مدیریت باشگاهها باز می گردند. آنچه می ماند نتایج فاجعه بار، افتضاح درون زمین و حرص خوردن طرفدار است.
4)
وقتی بازیکنی «تصمیم» می گیرد میلیاردها تومان گرفته و در یک تیم فوتبال بازی کند، باید به این بیندیشد که «عاقبت» تصمیمش پاسخگویی عملکردش می باشد. عملکرد درون زمین بازیکن نشان می دهد مبلغی که گرفته درست بوده یا جیب دلالان این وسط پر شده است. نگاهی به عملکرد بازیکنان دو تیم بزرگ پایتخت بیندازید، جز چند نفر بقیه در چه سطحی بودند؟ هرچند بازیکنان هم مانند مدیریت، مصون از هر انتقادی بوده و جالبتر آنکه خود را طلبکار می دانند. حتی پس از بازی به خبرنگاران می گویند:« از من سوال نپرسین، برین سراغ اونا که بازی کردن!»
این جمله نشان می دهد «تیم» به معنای واقعی کلمه وجود ندارد و تنها «افراد» با فردیت و منیت خود درون زمین رفته و اگر هم نتیجه ای حاصل شده به خاطر همین تک روی ها بوده و خبری از فعالیت گروهی که همه را در یک راستا و هم هدف قرار دهد وجود ندارد.
5)
هگل می گوید:«حقیقت در کل است» با نگاهی به کل دو تیم استقلال و پرسپولیس، پرسپولیسی ها گول جایگاه امروز خود را در جدول نخورند، مشخص است که «کل» پر است از بیماری و ناراحتی و مشکل! از «جز» هم ننویسیم بهتر است.
6)
بیچاره تماشاگران و طرفداران سرخابی که «عواقب» «تصمیم» های اشتباه مدیرانشان برای آنها جز ناراحتی و غم، چیز دیگری نبوده است. «مدیریت عجیب بود» و قصد رفتن نداشت...