شبهایی بود که فقط میخواستم بخوابم. ساعت ۹:۳۰، مغزم خاموش، ذهنم خسته، ولی باید مینشستم و مینوشتم. چون به خودم قول داده بودم هر شب حتی اگر شده فقط یک صفحه A5 بنویسم.
درسته، اولش سخت بود. خیلی هم سخت. چون نه موضوع خاصی داشتم، نه لزوماً حال نوشتن. فقط مینوشتم. هر چیزی که به ذهنم میاومد.
با گذشت زمان، این کار به یک عادت تبدیل شد. حتی شبهایی که خسته بودم یا حس خاصی نداشتم، باز هم مینوشتم. ذهنم کمکم یاد گرفت که در لحظه خلاق باشه. یاد گرفت که در سکوتِ شبانه، افکار رو مرتب کنه و ایده بسازه.
یکی از چیزهایی که خیلی زود متوجه شدم، تأثیر نوشتن بر تمرکز و خلاقیت ذهنیام بود.
نوشتن، مثل نفس عمیق کشیدن، مثل مدیتیشن، مثل راه رفتن بیهدف توی کوچههای خلوت، ذهنم رو آزاد میکرد.
ذهنی که همیشه پر بود از فکرها، ایدهها، نگرانیها و حتی خستگیها، حالا با نوشتن آرومتر شده بود.
با تکرار نوشتن، متوجه شدم که این فقط یک عادت ساده نیست، بلکه مهارتی قابل توسعه است.
نوشتنهای پراکنده و شخصی کمکم تبدیل شد به محتوای منظمتر، موضوعدارتر و با ساختار مشخصتر. حالا میتونستم یک موضوع رو انتخاب کنم، روش فکر کنم، ایدهپردازی کنم و تبدیلش کنم به یک نوشتهٔ قابل انتشار.
جالبه بدونید که نوشتن، حتی روی یادگیری من در بازارهای مالی هم تأثیر گذاشت.
ثبت معاملات، یادداشتبرداری از احساسات موقع ترید، تحلیلهای روزانه و حتی گزارشهای ذهنی باعث شد که بهتر یاد بگیرم، عمیقتر فکر کنم و اشتباهاتم رو ببینم.
نوشتن، مثل هر مهارت دیگهای، با تمرین رشد میکنه.
لازم نیست همیشه ایده خاصی داشته باشی. گاهی فقط کافیه قلم (یا کیبورد) رو برداری و بنویسی.
همون لحظهای که داری فکر میکنی «چی بنویسم؟»، ذهن شروع میکنه به ساختن.
و این یعنی خلاقیت.
⸻
اگر الان به زندگیات نگاه میکنی و حس میکنی تمرکز نداری، ایدههات گم شدن یا نمیدونی دقیقاً چه مسیری داری، نوشتن روزانه میتونه نقطه شروعی برای روشن شدن همه چیز باشه.
من با همین کار ساده، مسیر رشدم رو شروع کردم.
و هنوز هم هر شب، مینویسم