بدترین آدم دنیا فیلمی از یواخیم ترییر، هنرمندانه، ژرف اندیشانه و انسان دوستانه است. فیلمی که با لحظه لحظه آن می توان سینما را به یاد آورد و با نور فانوس خیالش شعر نوشت. انگارههای جنسیتی در فیلم شمایلی از موجودیت و احساس هستند. داستان جولی و اکسل که به صورت اپیزودیک بهم پیوسته روایت میشود باعث تسلی بخشی فلسفی در بحران به وجود آمده بر سر یک رابطه خواهند شد. از آنجایی که فیلم مرور خیالی است که گاه تداعیگر سینمای آنجلوپلوس « چشم اندازی در مه» و گاه مانند: لارنس فون تریه، بی باکانه تماشاگر را ذوق زده میکند، تنها باید ایستاد و به افتخار مولفش دست زد.
*رابطهی بیپایان
از ابتدایی ترین دیالوگی که اکسل به جولی می گوید: اگه ادامه بدیم عاشقت میشم، تا آنجا میگوید: کمی بیشتر کنارم بمان؛ رویداد حسی بزرگتری برای تماشاگر به وجود آمده که مجبور میشود رای موافق به این تصمیم دهد. چرا جولی در اپیزود میانی تصمیم به ترک اکسل می گیرد؟ این چرایی اینگونه در ذهن بیننده مطرح خواهد شد: جولی چگونه تصمیم به ترک اکسل گرفته است؟ با تکیه بر این پیشفرض که به نظرم کاملترین خوانش از یک اثر سینمایی را و...
#علی_رفیعی_وردنجانی
برای مطالعه کامل این یادداشت به مجله سینمایی برداشت بلند مراجعه نمایید.