سینمایی زشتها به کارگردانی MCG اثری متوهمانه از نفوذِ مدرنیته و تکنولوژی به سلیقه و احساسات انسان است. قبل از اینکه بخواهم درمورد فیلم صحبت کنم احساس میکنم باید چند جملهای درباره صحبتهای پرور در «جوکر» علیخانی بنویسم. او پس از گرفتنِ جایزه با بُغض و ناراحتی گفته که: خیلی سخت است زن باشی و بخندانی. این دقیقاً همانچیزی است که دشمن میخواهد و دشمن گفته. اول خنداندن برای کسی مانند علیخانی سخت است و دوم زن بودن در ایران. این کجایِ فهمِ فرهنگی از یک رفتارِ هنرمندانه یا شهروندی است!. ارجاع میدهیم به خودِ خانم پرور. مگر شما در «بزنگاه» عطاران نقشِ خنداندن مردم را نداشتی و زن هم بودی و از صدا و سیمای ملی هم پخش شد. این جمله دو حالت دارد. یا نویسندگان «جوکر» اینطور نوشتهاند و خواستهاند و یا خودِ خانم بازیگر خودجوش چنین لجبازیِ کودکانهای را داشته. از این صحبتها که عبور کنیم مشخصاً دربارهی فیلمِ «زشتها» باید این توضیح رو بدم که عملاً هر اثری که از روی یک رُمان ساخته شده باشد نمیتواند گفتوگویی میان نسلها بر قرار کند. این هیچ مصونیتی برای پیامِ فیلم ایجاد نمیکند که ذات انسان مهم است یا ظاهرش. من رُمان مقتبس شدهی این فیلم را نخواندهام اما چیزی که دیدم شمایلی سرگردان از گزارههای زیبایی و ارتباط مفهومیِ آن با عزت نفس بوده. یک منطقِ بیمنطق در فیلم هم هست که مثلاً خانم جراحِ زیبایی چرا باید عدهای را متوهمانه در حال خراب کاری بداند و پرسوناژ اول فیلم را به این بهانه وارد ماجراهای بعدی کند و...
برای مطالعه کامل متن از لینک زیر اسفتاده کنید.
https://longtake.ir/mag/?p=25356
برای مشاهده ویدئوی مرتبط از لینک زیر استفاده کنید.
https://aparat.com/v/slzhwor