علی رفیعی وردنجانی
علی رفیعی وردنجانی
خواندن ۱ دقیقه·۴ ماه پیش

نقد داستان کوتاهی از صادق هدایت

بن بست داستانِ کوتاهی از صادق هدایت است که کورتر از بوف و خونین‌تر از سه قطره بر پیرهنِ سیاسی یک نویسنده پوشیده خواهد ماند. هدایت که استعداد داستان‌گو بودنش را با تلفیق سه شخصیت در یک پرسوناژ به چالش می‌کشد مدام به دنبال مجید در محسنی می‌گردد که شاید خاطراتی غیرارادی از شریف باشند. بارها در یادداشت‌های خود به این نکته اشاره کرده‌ام که کوتاهی یک داستان به بی‌سرانجامی آن نیست بلکه داستانی کوتاه است که اختتامیه‌ای ضربه زننده و گزیده داشته باشد. این فکت را در نظر بگیرید که مسیر سبز یک داستان کوتاه از استفن کینگ بوده و تنها با زبان سینما، تبدیل ذهن به عین، می‌توان پهنای آن را بر تعلیقِ زمان سوار کرد. داستان کوتاه «بن بست» از یک تعریفِ خودشناسانه برخوردار است که اشتباه در شناختِ آن می‌تواند به مستندی که درباره محمد خردادیان ساخته شد و داستان او انجامد. شباهت این دو داستان به یک‌دیگر و قصه‌ی کوتاهِ دیگر هدایت «دون ژوآنِ کرج» که همگی در مجموعه داستانی به نام «سگ ولگرد» به چاپ رسیده‌اند باعث می‌شود ناخودآگاه بیننده این آثار را با یک دیگر مقایسه کند. در این مقایسه فرضیه‌ی اول آن است که مستندِ خردادیان کاملا کارگردانی شده و زبانِ هدایت را که یک زبان متضاد با فرهنگ جامعه‌ی ایرانی است بازگو می‌کند و فرضیه دوم یکسان بودن اتفاقاتی است که داستان‌های دگرباشانه در مواجهه با خود و خودشناسی دارند و...

برای مطالعه متن کامل از لینک زیر استفاده کنید.

https://longtake.ir/?p=24350

برای تماشای ویدئوی این نقد از لینک زیر استفاده کنید.

https://aparat.com/v/wrvr23m

صادق هدایتداستان کوتاهبن بستبوف کور
نویسنده کتاب های: وقتی اوفیلیا می گرید، در جست و جوی سینما(مجموعه مقالات سینمایی)، احتکار احساسات، جغله و حسن یوسف
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید