«دختر» ساخته رضا میرکریمی یکی از بدترین اتفاقات سینمایی ایران است، این فیلم که اتفاقا با بازی خوب فرهاد اصلانی قابل تحمل میشود از تمامی زوایای اجتماعی روبه نزول و واپسگرایی حرکت میکند و تاثیر معکوس بر ساختار فرهنگی خانواده ایرانی دارد. از آنجایی که یک داستان خوب دارای کالبدهای دراماتیک احساسی و منطقی قدرتمندی است و همواره نویسنده این عناصر داستانی را برای مخاطب تعریف میکند میتوانیم به این صورت نتیجهگیری کنیم که فیلمنامهنویس متوهمانه به جنسیت و واکنش متقابل شخصیتها نگاه میکند و با این گونه داستان پردازی به هیچ نتیجه مثبتی در پایان نمیرسد. ابتداییترین نکته در فیلمنامه پر از چالش میرکریمی نداشتن دلایل قاطعانه برای پیشبرد داستانی با محوریت جنسی است. در داستان پردازی به شیوه خرده پیرنگ امکان به وجود آوردن چالشهای ضد دراماتیک در قصه برای نویسنده وجود دارد، اما در فیلمنامهای که در ابتدای داستان به قهرمان پروری میپردازد و پدر و دختر را یک شاخصه مهم خانوادگی عنوان میکند چنین عملکردی سقوط به دره سیال ذهنی شمرده میشود. در قصهای که روایت میشود کوچکترین منطق روایی وجود ندارد و همه تعلیقات به وجود آمده تنها به دنبال کشمکشی است که دختر با خانواده خود برقرار میکند و انتهای غمانگیز و...
برای مطالعه کامل این یادداشت به روزنامه اینترنتی برداشت بلند مراجعه نمایید.