
از یاد رفته ساختهی برزو نیکنژاد حاصلِ فراموشیِ دستهای از جامعه است که نیازی به پراکندگی فرهنگی ندارد و اساساً قاطبهی قدرتمندی هستند. این محصول بتدریج در حالِ ترویجِ فروپاشیِ نِسبی خواهد شد و اکثراً بانیِ تهاجم در نسلها میشود. برزو نیکنژاد کارنامهی پذیرفته شدهای در تلویزیون دارد. این کارگردان رگِ خواب بیننده را با «دردسرهای عظیم» پیدا کرد و میداند که تماشاگر ایرانی دنبال چه چیزی در داستان است. اولاً که علاقهی شدید او به مُردن و بعد جان گرفتن نمادِ کاراکترِ چُنین کارگردانی شده. استفاده از صاحبانِ چهرهای که هرکدام به تنهایی برای بفروش رفتنِ اثری کافی هستند، ناکافی شده. من دوست ندارم فرهاد اصلانی را در کنارِ اخوان یا آذرنگ ببینم چرا که حضور او در سریالِ بدِ «جان سخت» توانست به عُمق بخشیدن در یک اثرِ مستاصل کمک کند امّا مشخصاً در «از یاد رفته» بودن یا نبودنِ چُنین سلبریتیای بارِ هنریِ جذابی به کار اضافه نخواهد کرد. از سویی دیگر سریالْ مستقیماً از کلیشههای خالهزنک بازانهی جذابِ ایرانی استفاده کرده. دعوای ارث و میراث، فامیلی که طَرد شده، عدم اطلاع کافی از نَسب، عذاب وجدان آدمی ثروتمند و... داستان باورهایی واپسگرا در دلِ خود دارد که همچُنان بهترین نمونهی دراماتیک آن «پدرسالار» خواجویی است و...
متن کامل را در مجله سینمایی برداشت بلند بخوانید.
ویدئوی مرتبط را در کانال آپارات من ببینید.