علیرضا خنجری
علیرضا خنجری
خواندن ۶ دقیقه·۳ سال پیش

مخدر تولید کنید و در اینستاگرام بفروشید!

نویسنده: علیرضا خنجری

متخصص رسانه با گرایش تجارت اجتماعی

تصویر تزیینی است و مصداقی در این مقاله ندارد
تصویر تزیینی است و مصداقی در این مقاله ندارد


خیلی ها هستند که شما را دنبال می کنند، اینها لزوما فالوور نیستند، حتی ممکن است اینستاگرام را هم چک نکنند که به صورت اتفاقی متوجه شوند که شما پستی منتشر کرده اید و از طریق مشاهده پست شما به صفحه شما بیایند و یا از استوری شما به پستتان سر بزنند و یا حتی از مرورگر اینستاگرام پست شما را ببینند و به سراغ شما بیایند.

آنها اصلا اینستاگرام را فقط به خاطر شما باز می کنند که بیایند و پست های قبلی شما را مجدد ببینند. درست مانند محققی که برای انجام کارش بلند می شود به قصد یک کتاب خاص به سراغ کتاب خانه اش می رود و یک کتاب به خصوص را از میان انبوه کتاب هایش بر می دارد و شروع می کند آن را ورق زدن و مرور کردن.

این انسان های ارزشمند نه تنها با هدف دیدن شما اینستاگرام را باز می کنند، بلکه اگر صحبتش بیافتد درباره شما می گویند و شما را معرفی می کنند و نسبت به شما حتی تعصب پیدا می کنند و انقدر نسبت به صفحه شما متعصب هستند که اگر شما را به فردی معرفی کردند توقع دارند عکس العمل خیلی خوبی ببینند و اگر نبینند حسابی ناراحت می شوند.

اما چگونه این گره عاطفی قوی میان پدیدآورندگان محتوا در اینستاگرام و بینندگان و خوانندگان زده می شود. پاسخ ساده است. وقتی Pain را تبدیل به Pleasure می کنید. یعنی درد ذهنی مخاطب را با محتوا درمان می کنید. درست مانند مخدری است که به او داده باشید و او را معتاد خودتان کرده باشید.

چگونه می توان درد ذهنی مخاطب را تشخیص داد؟

برای این کار باید درد ذهنی اش را زندگی کرده باشید. برای درک بهتر از دو واژه انگلیسی بهره می گیرم. اولی Sympathy است و دیگری Empathy است. اولی به معنای «هم‌دردی» است و دومی به معنی «هم‌دلی» است. اولی مانند فردی می ماند که در بالای چاه است و به فردی که درون چاه افتاده و زخمی شده دلداری می دهد. اما دومی مانند فردی است که با طناب به پایین چاه می رود، خودش را به فرد می رساند و او را با حضور خودش دلگرم می کند. چنین فردی بیشتر از آن شخصی که بالای چاه ایستاده می تواند دردهای آغشته به استرس های روانی را تسکین دهد.

به عبارتی این فرد، مُسکنی روانی برای دردهای ذهنی فردی است که تاریکی و رطوبت چاه او را ترسانده و دردش را بیشتر کرده. حالا و پس از این اتفاق ذهنِ فرد آسیب دیده، مخدری را کشف کرده که بخشی از درد ذهنی اش را کاهش داده. پس هر بار که در طول مسیر زندگی دچار درد شود، ذهنش آن خاطره را فراخوان می کند و این فراخوانی او را به سمت مصرف مُسکن محتوای شما هدایت می کند.

به عنوان مثال زبان آموزان از درد آموختن زبان دوم در عذابند، اما وقتی یک نفر با گوشت و پوست و استخوانش این درد را زیسته باشد، آن گاه است که می تواند آن را تسکین دهد و خودش را تبدیل به مخدری برای زبان آموزان فراری از آموختن زبان کند.

نمونه موردی از اینستاگرام

خانم لیلا که صفحه خود را با نام leila_englishfluency تاسیس کرده، با تجربه زیسته خودش از درد آموختن زبان انگلیسی، محتوا پدید می آورد و نتیجه هم البته رضایت بخش است. او که خودش در رنج آموختن زبان مرارت ها کشیده، با پدید آوردن محتوایی آموزشی زبان که برآمده از تجربه زیسته اش برای آموختن زبان بوده، اکنون به مخدری مفید برای زبان آموزان شده است.

حالا افراد بی شماری هستند که به گرد او جمع شده اند و دلیل باز کردن اینستاگرامشان، رفتن به صفحه لیلا و دیدن پست های آموزشی او درباره آموختن زبان است. پست هایی که بیشتر از اینکه آموزشی باشد، سبک زندگی است. صفحه leila_englishfluency یک صفحه اینستاگرام در دسته آموزش نیست. بلکه یک صفحه در دسته سبک زندگی با گرایش آموختن زبان هایی غیر از زبان مادری است.

در مقاله پیشینم با عنوان «ژانگولر بازی در بیار وقتی می خواهی متفاوت باشی!» درباره لبه باریک دیده شدن گفتم. اینکه اگر می خواهید کاری کنید کارستان که دیده شوید، از دسته بندی معروف خارج شوید و وارد دسته بندی مجهولی شوید که خودتان ساخته و پرداخته اش کرده اید.

برای این کار گفتم که کافی است، دو دسته بندی را به انتخاب خود برگزینید و میانه آن را دست بگیرید. در مورد خانم لیلا چنین اتفاقی افتاده است. او خواسته یا ناخواسته، بدون اینکه بداند، چنین کرده است. دسته بندی Life Style یا سبک زندگی را با دسته بندی Education یا آموزش را برگزیده است و روی لبه باریک این دو قدم گذاشته است. محتوایی که خانم لیلا در صفحه leila_englishfluency پدید آورده، محتوایی است که زبان آموزی را با سبک زندگی گره زده است. در واقع با این کار او مخدری برای زبان آموختن تولید کرده است که در صفحه اینستاگرامی اش منتشر می شود و مخاطبانش را معتاد زبان آموزی می کند. و مخاطب از یک فالوور به یک طرفدار تبدیل می شود.

برای همین است که در ابتدای این مقاله گفتم که: «خیلی ها هستند که شما را دنبال می کنند، اینها لزوما فالوور نیستند»

حالا اینگونه این عبارت ابتدایی را تکمیل می کنم که این افراد، «دنبال کننده» یا «فالوور» نیستند، ایشان «طرفدار» هستند. و برای یک تاجر اجتماعی، یعنی فردی که بر بستر رسانه های اجتماعی کار و کسب می کند، بیشتر از فالوور، طرفدار اهمیت دارد. Follower، در واقع Pedestrian Crossroad هستند، یعنی عابران پیاده ای که از خط عابر عبور می کنند. ویژگی عابران پیاده ای که از خط عابر رد می شوند این است که توقف ندارند، یعنی اصلا نمی توانند توقف کنند. یک فرصت محدودی دارند و باید از این طرف به آن طرف بروند.

اما «طرفدار»، Spectator است، تماشاچی است، حتی ممکن است بلیط بخرد برای اینکه بیاید و شما را ببیند، یعنی ممکن است که حتی شما را Donate یا حمایت مالی کند، بی آنکه از شما خریدی داشته باشد. چرا؟ چون درد ذهنی اش را تسکین بخشیده اید بی آنکه از او حق ویزیت گرفته باشید.

بعدتر درباره زیست بوم تجارت اجتماعی و حمایت مالی اجتماعی یا اعانه اجتماعی خواهم نوشت. شکلی از جریان درآمدی که تاجران اجتماعی می توانند از طریق آن تحصیل درآمد کنند. اما برای جمع بندی کافیست...

جمع بندی و نکته پایانی

یادمان باشد که به عنوان یک تاجر اجتماعی یا فردی که بر بستر رسانه های اجتماعی به کار و کسب می پردازد بهتر است تمرکز خود را روی «خلق طرفدار» بگذارد. برای این کار کافی است که یک Pain را به Pleasure تبدیل کند، یعنی یک درد ذهنی را تسکین ببخشد. و زمانی می توانی یک درد ذهنی را تسکین دهی که آن درد را پیش از این تجربه کرده باشی و برای درمانش چاره ای کشف کرده باشی. همچنان که خانم لیلا در صفحه leila_englishfluency این کار را کرده است. وقتی به عنوان یک تاجر اجتماعی، یعنی فردی که با پدید آوردن محتوا در رسانه های اجتماعی به کار و کسب می پردازد، درد ذهنی مخاطب را تسکین می دهی، در واقع به او مخدری داده ای که او پس از مصرف آن تا مدت ها معتاد کار و کسبت خواهد بود. البته این همیشگی نیست و بعد از این که این درد ذهنی مرتفع می شود در ادامه مسیر، دردهای ذهنی دیگری گریبان گیر طرفدارانتان خواهد شد که برای آن ها هم باید چاره اندیشی کنید، وگرنه بعد از مدتی به مخدر دیگری برای دردهای ذهنیشان پناه خواهند برد و این یعنی طرفدار صفحه های دیگری در رسانه های اجتماعی خواهند شد.

این کار را لیلا در صفحه leila_englishfluency انجام داده است. او چون تجربه زیسته خوبی درباره آموختن زبان انگلیسی داشته و به عبارت بهتر درد زبان آموزی را از نزدیک تجربه کرده. علاوه بر محتوایی که برای آموختن زبان به شما ارایه می کند، محتوای انگیزشی هم ارایه می کند. چون خوب می داند که وقتی روش هایی که برای آموختن زبان ارایه داده، توسط مخاطب به کار برده شود، دردهای دیگری در ذهن مخاطب شکل می گیرد، مانند درد کار تکراری، برای همین او برای آن هم محتوای انگیزیشیی ارایه می کند که مانند یک مخدر این درد ذهنی را هم تسکین می دهد.







اینستاگرامفالوورزبانمحتوامخدر
از علم هیچ گاه بد ندیدم!
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید