سلام رفقا امیدوارم حالتون خوب باشه...
میخوام یه سری شعرایی رو براتون اینجا بزارم که مطمعنم از اینکه اینجا همیشه دارینشون و میتونین استفاده کنین ازشون خوشحال خواهید شد.!!!بزن بریم!!!
ای کوه تو فریاد من امروز شنیدی ، دردیست در این سینه که همزاد جهان است
از داد و وداد آن همه گفتند و نکردند ، یا رب چقدر فاصله ی دست و زبان است
خون میچکد از دیده در این کنج صبوری ، این صبر که من میکنم افشردن جان است
از راه مرو سایه که آن گوهر مقصود ، گنجی ست که اندر قدم راهروان است
2.حامد عسکری:
رفت و غزلم چشم به راهش نگران شد ، دلشوره ی ما بود، دل آرام جهان شد
در اوّل آسایش مان سقف فرو ریخت ، هنگام ثمر دادن مان بود خزان شد
زخمی به گل کهنه ی ما کاشت خداوند ، اینجا که رسیدیم همان زخم دهان شد
آنگاه همان زخم، همان کوره ی کوچک ، شد قلّه ی یک آه، مسیر فوران شد
با ما که نمک گیر غزل بود چنین کرد ، با خلق ندانیم چه ها کرد و چنان شد
ما حسرت دلتنگی و تنهایی عشقیم ، یعقوب پسر دید، زلیخا که جوان شد
جان را به تمنّای لبش بردم و نگرفت ، گفتم بستان بوسه بده، گفت گران شد
یک عمر به سودای لبش سوختم و آه ، روزی که لب آورد ببوسم رمضان شد
یک حافظ کهنه، دو سه تا عطر، گل سر ، رفت و همه ی دلخوشی ام یک چمدان شد
با هر که نوشتیم چه ها کرد به ما گفت ، مصداق همان وای به حال دگران شد
3.محمد فرخ طلب فومنی
نخواهی دید بعد از رفتنم عاشق تر از من
برایت گرچه خواهانم کسی را بهتر از من
زیاد و کم چه فرقی می کند وقتی جداییم؟
چه حاصل اینکه من از تو سرم یا تو سر از من؟
عقابی ساده بودم بر زمین گرم خوردم
تصور کرده بودم: آسمان از تو پر از من!
شبیهِ موم در دستان تو صورت گرفتم
چه آسان ساختی یک آدم کور و کر از من
دو خط از من بگو و زخم های بی شمارم
به خونم آشنا کن آن قلم را، جوهر از من!
4.عماد خراسانی
تو که يک گوشه ی چشمت غم عالم ببرد ، حيف باشد که تو باشی و مرا غم ببرد
نيست ديگر به خرابات، خرابی چون من ، باز خواهی که مرا سيل دمادم ببرد
حال آن خسته چه باشد که طبيبش بزند ، زخم و بر زخم ، نمک پاشد و مرهم ببرد
آن که بر دامن احسان تو اش دسترسی ست ، به دهان ، خاکش اگر نام ز حاتم ببرد
زنگ چل ساله آيينه ما گر چه بسی ست ، آتشی همدم ما کن که به يک دم ببرد
رنج عمری ، همه هيچ است اگر وقت سفر ، رخ نمايد که مرا با دل خرّم ببرد
من ندانم چه نيازی ست تو را با همه قدر ، که غمت دل ز پريزاده و آدم ببرد
جان فدای دل ديوانه که هر شب برِ توست ، کاش جاويد، بدان کوی، مرا هم ببرد
ذکر من نام دلارای حبيب است عماد! ، نيست غم ، دوست اگر نام مرا کم ببرد