Ali Alavi
Ali Alavi
خواندن ۲ دقیقه·۳ سال پیش

شعرهای خاص پرکاربرد و باحال (قسمت 1)

سلام رفقا امیدوارم حالتون خوب باشه...

میخوام یه سری شعرایی رو براتون اینجا بزارم که مطمعنم از اینکه اینجا همیشه دارینشون و میتونین استفاده کنین ازشون خوشحال خواهید شد.!!!بزن بریم!!!

  1. هوشنگ ابتهاج:

ای کوه تو فریاد من امروز شنیدی ، دردیست در این سینه که همزاد جهان است

از داد و وداد آن همه گفتند و نکردند ، یا رب چقدر فاصله ی دست و زبان است

خون میچکد از دیده در این کنج صبوری ، این صبر که من میکنم افشردن جان است

از راه مرو سایه که آن گوهر مقصود ، گنجی ست که اندر قدم راهروان است

امیرهوشنگ ابتهاج(سایه)
امیرهوشنگ ابتهاج(سایه)



2.حامد عسکری:

رفت و غزلم چشم به راهش نگران شد ، دلشوره ی ما بود، دل آرام جهان شد

در اوّل آسایش مان سقف فرو ریخت ، هنگام ثمر دادن مان بود خزان شد

زخمی به گل کهنه ی ما کاشت خداوند ، اینجا که رسیدیم همان زخم دهان شد

آنگاه همان زخم، همان کوره ی کوچک ، شد قلّه ی یک آه، مسیر فوران شد

با ما که نمک گیر غزل بود چنین کرد ، با خلق ندانیم چه ها کرد و چنان شد

ما حسرت دلتنگی و تنهایی عشقیم ، یعقوب پسر دید، زلیخا که جوان شد

جان را به تمنّای لبش بردم و نگرفت ، گفتم بستان بوسه بده، گفت گران شد

یک عمر به سودای لبش سوختم و آه ، روزی که لب آورد ببوسم رمضان شد

یک حافظ کهنه، دو سه تا عطر، گل سر ، رفت و همه ی دلخوشی ام یک چمدان شد

با هر که نوشتیم چه ها کرد به ما گفت ، مصداق همان وای به حال دگران شد

حامد عسکری
حامد عسکری



3.محمد فرخ طلب فومنی

نخواهی دید بعد از رفتنم عاشق تر از من

برایت گرچه خواهانم کسی را بهتر از من
زیاد و کم چه فرقی می کند وقتی جداییم؟
چه حاصل اینکه من از تو سرم یا تو سر از من؟
عقابی ساده بودم بر زمین گرم خوردم
تصور کرده بودم: آسمان از تو پر از من!
شبیهِ موم در دستان تو صورت گرفتم
چه آسان ساختی یک آدم کور و کر از من
دو خط از من بگو و زخم های بی شمارم
به خونم آشنا کن آن قلم را، جوهر از من!



4.عماد خراسانی

تو که يک گوشه ی چشمت غم عالم ببرد ، حيف باشد که تو باشی و مرا غم ببرد

نيست ديگر به خرابات، خرابی چون من ، باز خواهی که مرا سيل دمادم ببرد

حال آن خسته چه باشد که طبيبش بزند ، زخم و بر زخم ، نمک پاشد و مرهم ببرد

آن که بر دامن احسان تو اش دسترسی ست ، به دهان ، خاکش اگر نام ز حاتم ببرد

زنگ چل ساله آيينه ما گر چه بسی ست ، آتشی همدم ما کن که به يک دم ببرد

رنج عمری ، همه هيچ است اگر وقت سفر ، رخ نمايد که مرا با دل خرّم ببرد

من ندانم چه نيازی ست تو را با همه قدر ، که غمت دل ز پريزاده و آدم ببرد

جان فدای دل ديوانه که هر شب برِ توست ، کاش جاويد، بدان کوی، مرا هم ببرد

ذکر من نام دلارای حبيب است عماد! ، نيست غم ، دوست اگر نام مرا کم ببرد


ادبیاتشعرخاصکاربردیحمایت
یه جوون عاشق کتاب و نویسندگی و به دنبال تغییرات قشنگ برای دنیایی بهتر برای همه
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید