علیرضا حسینی
علیرضا حسینی
خواندن ۶ دقیقه·۵ سال پیش

از کجا آمده‌ام آمدنم بهر چه بود [سفرنامه من و ابن سینا - قسمت دوم]

Photo by prottoy hassan on Unsplash
Photo by prottoy hassan on Unsplash


توی قسمت اول از این گفتم که داستان من و مرکز رشد فناوری سلامت ابن سینا چطوری شروع شد. از این گفتم که خیلی اتفاقا دست به دست هم داد تا معلوم بشه که قراره ۲ سال آینده زندگیم رو به عنوان مشاور کسب و کار با مرکز رشد سپری کنم.

اولین و مهم‌ترین سؤالی که باید جوابش رو پیدا می‌کردم این بود که من و مرکز رشد ابن سینا چه کمکی می‌تونیم به هم بکنیم. دونستن جواب این دو تا سؤال (من چه کمکی می‌تونم به طرف مقابل بکنم و طرف مقابل چه کمکی می‌تونه به من بکنه) هم تصمیم‌گیری برای ادامه همکاری رو راحت می‌کنه و هم احتمال موفقیت رابطه رو بالا می‌بره.



برای قسمت دوم سفرنامه من و ابن سینا می‌خوام در مورد سؤال اول صحبت کنم. این که بدونم دقیقاً چه کمکی می‌تونم به مرکز رشد ابن سینا بکنم چند جا به درد خورده و می‌خوره. اول از همه، شخصی‌سازی رزومه‌ای که برای مرکز رشد فرستادم؛ دوم، جلسه مصاحبه‌ای که با مدیرای مرکز رشد داشتم و سوم، برنامه‌ریزی برای فعالیت‌هایی که قراره توی ۲سالی که با مرکز رشد هستم انجام بدم.

پیدا کردن جواب این سؤال خیلی به خودشناسی وابسته‌ست. شناخت از ظرفیت‌ها، توانایی‌ها و قابلیت‌هایی که دارم مشخص می‌کنه که بقیه می‌تونن چه انتظارهایی از من داشته باشند. برای توضیح دادن بیشتر این موضوع از مفهومی به اسم پنجره جوهری کمک می‌گیرم. اولین بار که اسم این مفهوم رو شنیدم فکر کردم ربطی به جوهر، جوهره و وجود داره (خیلی هم بی‌راه فکر نمی‌کردم!). اما جالبه که جوهری از اول اسم روان‌شناسایی که این مدل رو طراحی کردند (جوزف لوفت و هری اینگهام) گرفته شده.


پنجره جوهری

منبع عکس: سبکتو
منبع عکس: سبکتو


پنجره جوهری دید خیلی خوبی از جنبه‌های شخصیتی به ما می‌ده. این پنجره یه ماتریس ۲ در ۲ هست که بر اساس شناخته‌شده یا ناشناخته بودن برای خودمون و دیگران تقسیم‌بندی می‌شه. در واقع این ماتریس ۴ وضعیت رو نشون می‌ده:

آشکار (Arena): ابعادی از شخصیت‌مون که هم خودمون می‌دونیم و هم دیگران.

پنهان (Blind Spot): ابعادی از شخصیت‌مون که خودمون می‌دونیم ولی دیگران نمی‌دونن.

کور (Façade): ابعادی از شخصیت‌مون که خودمون نمی‌دونیم اما دیگران می‌دونن.

ناشناخته (Unknown): ابعادی از شخصیت‌مون که نه خودمون می‌دونیم و نه دیگران.



پنجره آشکار

پنجره اول (آشکار) از باقی پنجره‌ها مشخص‌تره. اون ابعادی از شخصیت ما رو در بر می‌گیره که همه راجع بهش آگاهیم. چند تا مثال می‌زنم:

تحصیلات: من مدرک MBA از دانشگاه تهران و کارشناسی مهندسی برق از دانشگاه شهید بهشتی دارم.

سن: متولد ۱۳۷۰ هستم پس ۲۹ سال دارم.

محل سکونت: تهران

شغل: طراح کسب و کار هستم و به صورت فریلنسر کار می‌کنم. استودیو مارنو رو هم با همین هدف پایه‌گذاری کردم.

و کلی مثال دیگه که می‌شه زد. در واقع این بخش از پنجره جوهری خیلی سطحی و آشکاره و نیاز به عمیق شدن نداره. شاید راحت‌ترین وسیله برای شناختن ابعاد آشکار شخصیتی، رزومه باشه. روزی که رزومه خودم رو برای مرکز رشد ارسال کردم هدفم این بود که با ابعاد آشکار شخصیت من آشنا بشن؛ ابعادی که خودم بهشون آگاهم و مشکلی ندارم که بقیه هم نسبت بهشون آگاه باشن.



پنجره پنهان

پنجره پنهان اون بخشی از وجود ماست که به هر دلیلی علاقه نداریم بقیه در موردش چیزی بدونن. اما این لزوماً چیز خوبی نیست. در واقع با پنهان کردن یه سری از ابعاد شخصیتی‌مون، تصویری غیر از خود واقعی‌مون رو به بقیه ارائه می‌دیم. یادم میاد چند وقت پیش که با یکی از دوستام صحبت سربازی می‌کردیم حرف جالبی بهم زد. گفت می‌ری سربازی یه کم سختی می‌کشی، برات خوبه! این دقیقاً همون تصویری بود که خودم به بقیه نشون می‌دادم. تصمیم گرفته بودم که روی خوش زندگیمو به بقیه نشون بدم. شاید خیلی از امکانات برام فراهم بوده، اما خب همه زندگی امکانات نیست. من هم به اندازه خودم سختی کشیدم. اونقدری سختی کشیدم که یه جاهایی کم بیارم.



پنجره کور

خیلی باید حواس‌مون به پنجره کور باشه. چون شامل چیزایی می‌شه که بقیه در مورد ما می‌دونن ولی ما ازشون خبر نداریم. یه جورایی می‌شه گفت که چیزایی که توی ناحیه کور ماست، باعث می‌شن که وارد موضع ضعف بشیم. مثلاً تا همین چند سال پیش نمی‌دونستم وقتی که با چیزی موافق نیستم، حالت چهره‌ام جوری می‌شه که انگار به طرف مقابلم دارم می‌گم چرت نگو! و شاید خیلی دیر متوجه این موضوع شدم...



پنجره ناشناخته

این پنجره شامل اون ابعادی از وجودمون می‌شن که نه خودمون بهشون آگاهیم و نه دیگران. شاید خوب و سازنده باشن و شاید بد و مخرب. فقط می‌دونیم که هستند اما از کیفیت‌شون آگاهی نداریم. مثالی هم نمی‌تونم ازشون بزنم چون اگه می‌دونستم چی هستند که دیگه اسم‌شون ناشناخته نبود!



باز کن پنجره را...

شناخت پنجره جوهری قدم اول توی مسیر خودشناسیه. اما باید حواس‌مون به اندازه این پنجره‌ها هم باشه. معمولاً خیلی از ما پنجره آشکار کوچیکی داریم. کوچیک بودن پنجره آشکار باعث می‌شه که نتونیم از تمام ظرفیت‌های وجودی‌مون بهره ببریم. کوچیک بودن پنجره آشکار یعنی بزرگ بودن پنجره‌های پنهان و کور.

یکی از منابع مفیدی که به واسطه مجید کیانپور عزیز باهاش آشنا شدم، کتاب کشف شمال حقیقی بود. این کتاب کمک می‌کنه که رهبر اصیل درون‌مون رو پیدا کنیم. در واقع کتاب روی تجربیات شخصی و نحوه مواجهه با مشکلات زندگی دست می‌ذاره تا هر کس بتونه ابعاد رهبری کردن خودش رو بشناسه. از دید بیل جورج، نویسنده کتاب، دنیا به رهبرانی نیاز داره که شمال حقیقی خودشون رو کشف کردند و دارن به سمتش حرکت می‌کنه.

کتاب کشف شمال حقیقی به تازگی توسط انتشارات دوست‌داشتنی آریانا قلم ترجمه شده و پیشنهاد می‌کنم که مطالعه کنید.

یکی از راه‌هایی که توی کتاب برای کشف شمال حقیقی بهش اشاره شده، بزرگ کردن پنجره آشکاره. این کار از دو طریق ممکنه. می‌شه محور افقی رو گسترش داد تا پنجره پنهان کوچیک‌تر بشه. این کار از طریق خودافشاگری اتفاق می‌افته. یعنی در مورد نقاط ضعفی که داریم با دیگران صحبت کنیم. این کار برعکس چیزی که فکر می‌کنیم باعث می‌شه که دیگران بیشتر به ما اعتماد کنند. یه جورایی شروع فعالیت من توی ویرگول هم با همین هدف بوده. راه دوم، اینه که محور عمودی رو گسترش بدیم تا پنجره کور کوچیک‌تر بشه. بهترین روش برای این کار، گرفتن بازخورد از دیگرانه. البته به شرطی که پذیرای بازخوردی که می‌گیریم باشیم. یکی از تمرین‌های باحالی که توی مدرسه مشاوره شاپرک داشتیم پر کردن فرم KISS بود. اسم این فرم از اول کلمه‌های Keep Improve Start Stop گرفته شده. یعنی چه چیزایی رو بهشون دست نزنیم و همینجوری که هست خوبه (Keep)؛ چه چیزایی خوبن اما می‌تونیم بهترشون کنیم (Improve)؛ چه چیزایی رو نداریم اما لازمه که شروع‌شون کنیم (Start) و چه چیزایی رو لازمه که همین الان متوقف کنیم (Stop). قطعاً راه‌های دیگه‌ای هم برای خودافشاگری و بازخورد وجود داره. کافیه که تصمیم بگیریم پنجره آشکار رو بازتر کنیم.


خب حالا برگردیم به سؤال اصلی. من چه کمکی می‌تونم به مرکز رشد ابن سینا بکنم؟ اینا به ذهنم می‌رسه:

  • مشاوره مدیریت کسب و کار به واحدهای فناور مستقر
  • برگزاری کارگاه‌های خلاقیت و نوآوری
  • رشد کسب و کار مرکز رشد
  • خلق تجربه مشتری بهتر برای واحدهای مستقر
  • بهتر کردن سلیقه تصویری مرکز رشد و واحدهای مستقر

این که کدوم اینا انجام بشه به خیلی عوامل بستگی داره. اما خب دید خیلی خوبی به من می‌ده تا بدونم قراره ۲ سال آینده رو چطوری سپری کنم.



توی این قسمت از این گفتم که «از کجا آمده‌ام آمدنم بهر چه بود». اما سؤال دوم هم به همین اندازه دارای اهمیته. این که «به کجا می‌روم آخر» و مرکز رشد توی این ۲ سالی که قراره با همدیگه سر کنیم چه کمکی می‌تونه به من بکنه.

سعی کردم که از تجربه‌های خودم صحبت کنم تا بلکه پنجره پنهانم کوچیک‌تر شه. خوشحال می‌شم نظرات‌تون رو در مورد مطالبی که می‌نویسم بدونم تا پنجره کورم هم کوچیک‌تر شه :)

خودشناسیکارآفرینیمشاوره مدیریتاستارتاپکسب و کار
طراح کسب و کار | آسان‌کننده مسایل دشوار و دشوارکننده مسایل ساده
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید